بیا بیا که مرا با تو ماجرایی هستبگوی اگر گنهی رفت و گر خطایی هستروا بود که چنین بیحساب دل ببریمکن که مظلمه خلق را جزایی هستتوانگران را عیبی نباشد ار وقتینظر کنند که در کوی ما گدایی هستبه کام دشمن و بیگانه رفت چندین روزز دوستان نشنیدم که آشنایی هستکسی نماند که بر درد من نبخشایدکسی نگفت که بیرون از این دوایی هستهزار نوبت اگر خاطرم بشورانیاز این طرف که منم همچنان صفایی هستبه دود آتش ماخولیا دماغ بسوختهنوز جهل مصور که کیمیایی هستبه کام دل نرسیدیم و جان به حلق رسیدو گر به کام رسد همچنان رجایی هستبه جان دوست که در اعتقاد سعدی نیستکه در جهان به جز از کوی دوست جایی هست
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.