من از تو صبر ندارم که بی تو بنشینمکسی دگر نتوانم که بر تو بگزینمبپرس حال من آخر چو بگذری روزیکه چون همیگذرد روزگار مسکینممن اهل دوزخم ار بی تو زنده خواهم شدکه در بهشت نیارد خدای غمگینمندانمت که چه گویم تو هر دو چشم منیکه بی وجود شریفت جهان نمیبینمچو روی دوست نبینی جهان ندیدن بهشب فراق منه شمع پیش بالینمضرورت است که عهد وفا به سر برمتو گر جفا به سر آید هزار چندینمنه هاونم که بنالم به کوفتی از یارچو دیگ بر سر آتش نشان که بنشینمبگرد بر سرم ای آسیای دور زمانبه هر جفا که توانی که سنگ زیرینمچو بلبل آمدمت تا چو گل ثنا گویمچو لاله لال بکردی زبان تحسینممرا پلنگ به سرپنجه ای نگار نکشتتو میکشی به سر پنجه نگارینمچو ناف آهو خونم بسوخت در دل تنگبرفت در همه آفاق بوی مشکینمهنر بیار و زبان آوری مکن سعدیچه حاجت است بگوید شکر که شیرینم
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.