
Sign up to save your podcasts
Or


گر آخرين فريب تو ای زندگی نبود
اينک هزار بار رها کرده بودمت
زآن پيشتر که باز مرا سوی خودکشی
در پيش پای مرگ فدا کرده بودمت
هر بار کز تو خواسته ام برکنم اميد
آغوش گرم خويش به رويم گشادهای
دانستهام که هرچه کنی جز فريب نيست
اما درين فريب فسونها نهادهای
در پشت پرده هيچ نداری جز اين فريب
ليکن هزار جامه بر اندام او کنی
چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت
او را طلب کنی و مرا رام او کنی
روزی نقاب عشق به رخسار او نهی
تا نوری از اميد بتابد به خاطرم
روزی غرور شعر و هنر نام او کنی
تا سر بر آفتاب بسايم که شاعرم
در دام اين فريب بسی دير مانده ام
ديگر به عذر تازه نبخشم گناه خويش
ای زندگی دريغ که چون از تو بگسلم
در آخرين فريب تو جويم پناه خويش
By Amer Ghavaniniگر آخرين فريب تو ای زندگی نبود
اينک هزار بار رها کرده بودمت
زآن پيشتر که باز مرا سوی خودکشی
در پيش پای مرگ فدا کرده بودمت
هر بار کز تو خواسته ام برکنم اميد
آغوش گرم خويش به رويم گشادهای
دانستهام که هرچه کنی جز فريب نيست
اما درين فريب فسونها نهادهای
در پشت پرده هيچ نداری جز اين فريب
ليکن هزار جامه بر اندام او کنی
چون از ملال روز و شبت خاطرم گرفت
او را طلب کنی و مرا رام او کنی
روزی نقاب عشق به رخسار او نهی
تا نوری از اميد بتابد به خاطرم
روزی غرور شعر و هنر نام او کنی
تا سر بر آفتاب بسايم که شاعرم
در دام اين فريب بسی دير مانده ام
ديگر به عذر تازه نبخشم گناه خويش
ای زندگی دريغ که چون از تو بگسلم
در آخرين فريب تو جويم پناه خويش