
Sign up to save your podcasts
Or
لینک ویدیو بر روی یوتوب:
https://www.youtube.com/watch?v=fVMFEiyJZbY&feature=youtu.be
توی شعر حافظ صحبتِ از دست دادن فرزند مطرح شده، برخی گفتند
سلام. من امیرحسین هستم. از پادکست پروژهی حافظپجوهی.
اون اشارهی مستقیمی که به مرگ فرزند در شعر حافظ هست مربوط
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
از روی «لوح سیمین» داشتن در این رباعی ((در این قطعه))،
گفتهاند اگر او در تمام عمر، یک فرزندش رو
حافظ در غزل دیگری گفته بود
گفتهاند
پس دو تا
با استناد به غزل 134 گفتهاند که این غزل از روی دو بیت
قرة العین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
لحد، سنگی هست که بالای سر مرده در قبر میگذارند.
حالا ما میخواهیم بررسی کنیم ببینیم برخلاف اونچه دیگران
حافظ در قطعهی دیگهای به تاریخ فوت فرزندش اشاره کرده:
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
هشتن به معنی فروگذاشتن و از دست
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوه بهشتی
میوهی بهشتی
مسالهی اصلی ما و موضوع این نوبت، «نور چشم» در شعر حافظ
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن…
اینجا معلوم نبود فرزندش هست یا عزیز دیگری. یا حتی به
جای دیگهای نور چشمی رو به فرزند و به یک پسر، از قول یک
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
در جلسات حافظ و نور چشم بیان کردیم که گذشتگان معتقد بودند
حافظ میگفت یه چیزی میاد و نور ِ چشم او میشه. مثلاً شراب.
ما ورود به مسالهمون در اون جلسه در بیتی بود که به اجزای
…که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
زجاجیه یک لایه یا یک طبقه در چشم، در چشمپزشکی یا پزشکی
عنب که میشد خود انگور، مرتبط با شراب، که از انگور هست.
عنبیه هم یکی از طبقات دیگر چشم بود.
همه اینها رو توی یک بیت در کنار هم آورده بود تا بگه نور
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
دختر رز یا دختر انگور که میشد همون شراب. میگفت مگه شراب
مثل مگه بهت نگفتم؟ یعنی بهت گفته بوده. شکی توش نیست.
میگفت شراب نور چشم ماست. که در نقاب شیشهای، زجاجی مثل
یعنی شراب نور چشم میشه. پس معنی نور چشم در شعر حافظ فقط
چهرهی معشوق هم که توی شعر فارسی نور داشت، حافظ میگفت:
این عبارت، دو تا معنی میپذیرفت. یکی اینکه دور از جون تو،
مثل اونچه در صحبتهای عامیانه و ترانههای امروزی هم گفته
چون انگار حافظ از ترانههای اون زمان برداشت میکرد، میگفت
مثل اون ترانهای که خوندیم، میگفت دور از جون تو، دور از
مشابه چنین تعبیری رو جای دیگهای داره:
دلم شد کباب دور از یار…
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
یعنی از دوری یار، دلم کباب شد. جگرم خون شد.
یا دلم کباب شد، از یار دور باشه، دور از جون ِ یارم، دلم
دلم شد کباب؛ دور از یار. جگرم خون شد، سر معشوقم، سر یارم
دور از رخ تو هم دو معنی میداد، که به ضعیف شدن چشم متصلش
یک معنای «نور چشم» یا قرة العین، که عین به معنی چشم هست.
در مورد نور چشمی که میگفتند فرزند هست، و حدسهایی میزدند
مفسرین، اینجا رود رو به معنی قطعی فرزند گرفتند. و گفتند
رود به معنای جگربند، جگر گوشه که به فرزند دختر یا پسر
در
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
ضمن اینکه در بیت سوم این غزل هم
اگر طلوع کند طالعم همایون است.
طلعت به معنی روی، چهره، رخساره هست.
در این مورد که حافظ، سروی که کنایه از معشوق هست رو برای
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک
ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمهاش بنشان که خوش آبی
یا در موارد دیگری معشوقش رو به تر و تازه؛
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
طری، یعنی تر و تازه؛ شاداب و با طراوت.
گفتیم، «رود» رو میشه، به جز فرزند، در معنی «زن جوان و
و در بیت آخر اون غزل که گفته بود:
ز بیخودی طلب یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
پس در اینجا نمیشه گفت «رود» بدون
ترتیب
ز گریه مردم چشمم نشسته
ممکنه حافظ این غزل رو در سوگ یا در دوری از
پس نور چشم و رفتن نور چشم، برخلاف اونچه فرمودند، حتماً به
مثل بازی مافیا که در اون هر اتفاقی میتونه دو تاعلت داشته
پس قرة العین چی شد؟ معنی نور چشم میده، اما حتماً به معنی
یا در شعر حافظ اشارهی مستقیم به نور چشم؛ که معنی فرزند
اینکه حافظ مدت زیادی مجرد زندگی کرده، یا به روایت رایجتر
در این باغ ار خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
میتونه به عنوان شاهدی در زندگی طولانی بدون همسر باشه.
دگر، پیرانه سر حافظ…
در این باغ از خدا خواهد یا ار خدا خواهد…
ضمن اینکه معشوق در شعر حافظ، با شناخت و نور چشم آمیخته
در غزل 404 بیت 5 میگه:
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
منظورش از «پسر»، پسری بهتر از این، حتماً فرزند خودش یا
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر از این
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم،
آنجا که فیض جام سعادت فروغ توست
فروغ به معنی نور هست. جام و شراب هم
بازآی ساقیا که هوا خواه خدمتم
ضمن اینکه بندگی، به مردمک چشم هم
توی اون دوبیت قبلی هم، در مورد
که هر دو هم در قالبی، و در
من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس
بشنو از من که نگوید دگری بهتر از
بهترین حالت قدح نوشیدن و لب ساقی
و در مصراعهای زوج هست:
بر در میکده میکن گذری بهتر از این
که در این باغ، منظور از باغ، باغ
کسی توصیهای از این بهتر نمیکنه،
و در بیت پایانی از قلم خودش و از
کلک حافظ شکرین میوه نباتیست بچین
که در این باغ نبینی ثمری بهتر از
یادمون هم باشه چنانچه حافظ در
در غزل 228 میفرمایند:
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
میوه در این باغ، به همان میوهای که
پیش پایی به چراغ تو ببینم…
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
ضمن اینکه «باغ» در شعر حافظ، به باغ
جای دیگری میگه:
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
نور چشم بودن، حتماً به معنی فرزند بودن نیست. نور چشم به
و وقتی که معشوق با او هست، نور چشمش میشه. حتی خاک کوی
ای نسیم سحری خاک در یار بیار
یعنی نورچشم حافظ بشه. معنیش این نیست که فرزند او بشه. یا
وقتی هم که معشوق یا شناختی که با
یعنی اون رود، اگرچه به معنی فرزند،
توی شعرش بین گریهی چشمش و رود دجله
دیده
سینه گو شعله آتشکده فارس بکش
پس به سادگی نمیشه بگیم منظورش
حافظ میگفت: زجاج، که معنی شیشه
میگفت عنب، که به معنی انگور و در
در نمونهای دیگه، در همین مورد میگفت:
به سان باده صافی در آبگینهی
معنی آبگینه میشه شیشه، شیشه همون
بیا به شام غریبان و آب دیده من بین
اینجا که اشارهاش مستقیم به چشم
حافظه دیگه. البته این امتیازشه. تواناییشه.
ما گفتیم پس؛ از روی کلمهی «رود» که
در مورد استفاده از کلمهی «مردم» یا
مردم چشمم به خون آغشته شد
انسانش دارای ایهام بود. هم مردمک
ما یه کمی دقیقتر که نگاه کردیم،
یا وقتی میخواست بگه «نور چشم» فلانی هستم، یعنی عزیز فلان شخص هستم.
میگفت: «غلام» همت آنم… مثل انسان و مردم و بنده و عام و عامی میگفت من
غلام
ما
ضمن
من
میگه،
از
این رو هم جلسات قبل گفتیم، در مورد «بنده» به عنوان مردم
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
ما میخواهیم به موضوع «پسر» یا «دختر» بودن در قالب «نور
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
سر خدمت تو دارم، بخرم به لطف و مفروش
در مورد اعضای بدن، در قالب عنوانی احترامآمیز مبارک رو به
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
غلام رو در معنی مردم چشم یا مردمک چشم به کار برده بود.
برسان بندگی دختر رز گو به درآی… دختر رز که شراب بود.
یا میگفت: سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
خال مشکین که بدان عارض گندم گون است
نور چشم
این نقطه سیاه که آمد مدار نور
میگفت: اون خال هم که شبیه مردمک چشم هست، مدار نوره. یعنی
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست… شبیه به گشایش حافظ در «آن»،
پسر رو هم باید در شعر او، در یک
ای پسر جام میام ده که به پیری
جام میای که نور چشم هم هست. فرزند
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
یعنی نور به چشمت برسه و حقایق رو به
وجه که معنی صورت میده، صورت که نور
در اون غزل صحبت از وقت صبحدم، که
و صحبت از پیر می فروش، که شراب هم
حتی در ادامه و در دنبالهی شراب
چه شود گر من و تو چند قدح باده
این موارد بخشی از جلسات شراب بود.
«مردم بیعیبش»، مردمک چشم
میگه حالا گیرم که
یا به قول
مردم بیعیب و
مثل:
دیدهی بدبین
هر آن که روی
اینجا منظور
«پسر» به
میخورد خون
در معنی این
یا مثلاً در
جگر گوشه و
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوه بهشتی
میوهی بهشتی
شخصی که قاسم غنی بود “این قطعه رو بدون هیچ مدرکی متعلق
اینجا چند تا
ضمن اینکه
که در این
که در شعر
اگرچه
توی این
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوه بهشتی
فرمودند «میوه
سال وفات سلمان
سخن ما در این
حالا باز هر
میوه، اون میوهای هست که به «نور
پس یکی انگور بود که میوهی بهشتی
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پس میوه، به
میوهی بهشتی،
نزد حافظ، انگور
ما این روی توی
میگفت به مثل
در نوروزنامهی
امروز چون میدونیم
دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان
رای یعنی نظر. نظر هم یک معنی دیگرش، بیرون از
جای دیگری میگه:
پدر تجربه، ای دل تویی آخر ز چه روی
مهر که به معنی خورشید، که منبع نور هست. تجربه
انقدر توی دیوان حافظ مواردی
فقط من یه نکتهی دیگری رو هم در این مورد ذکر کنم. در
همون که اسرار رو در جامش میدید.
همون که موضوع صحبت این جلسهی ما بود که بالاخره
خیام در ادامه میگه:
و شرف زر بر گوهرها (یعنی برتری طلا، ارزش طلا)
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
و در بیت بعد هم میگوید:
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
پیراهن دریده، پیراهن حضرت یوسف بود. یا پیراهن
توی پزشکی یا چشم پزشکی اون زمان، بخش عمدهای از
مثل سریالی کمدی که پزشک دربار، هر بیماری رو
بسیاری از کارهایی که میکردند تا چشم خوب بشه، میشد
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
در این غزل هم در مورد
نور چشم شدن، به معنی حقیقتی رو دیدن. حقایق رو به
«از من جدا مشو که توام نور دیدهای» نزدیک به همان
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
و در بیت بعد میگوید:
از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک
ضمن اینکه بُخت، با همون املای بخت، به معنی «پسر»
این بیت آخر که توضیح دادیم، در اشاره به نیکویی
در غزل 302 هم مشابه این معنی رو ذکر کرده. همین
فی جمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی
فی جمال الکمال نلت منی
حالا به عنوان یک شوخی، توی اون غزل حافظ از سلما
ضمن اینکه معشوق هم نور چشم بود. حافظ یک کاری که
جمال چهره توی حجت موجه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
یه وجه، که به معنی صورت هست، در کنار عبارت چهره،
یا یک شخص دیگری میگفت حافظ «خر» رو
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
در
هیهات از این گوشه که معمور نماندست.
میرفت خیال تو ز چشم من و می گفت
منظورش از گوشه، گوشهی چشم هست.
یک گوش هم در کنار چشم آورده. «گوش»ی
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
…چرا به گوشه چشمی به ما نمینگری
دعای گوشهنشینان
یا گوشه چشم رضایی به منت باز نشد.
گوشه چشم رضایی به منت باز نشد
میگه: افسوس، دریغ، حسرت که این گوشه
میفرماید:
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
توی «ببر» یه «بَبر» دیده میشه.
ما گفتیم این موضوع توی دنیای امروز،
و ما به مواردی اشاره کردیم که خیلی کاربرد و معانی جدی داشت. مثل «خون
اسمش رو گذاشتیم فریمورک. فریمورک به معنی چارچوب هست. قابلیتیه که معمولاً
اینجا که معشوق، نور چشمش هست. و
خیام به چه مواردی اشاره کرده بود؟
گفته بود طلا، «نیکویی صورت افزون
در مقاله خیام، مربوط به محتوای غزل شماره 428، یا نزدیک به محتوای اون غزل،
جمشیدی که در شعر حافظ به جام جم و
همچنین “افزون شدن نیکویی
ما از اون غزل، به واسطهی معنی «در
یا «وجه»ی که در «موجه» بود. و در
یا روم به دیوار و بلا نسبت «خر»ی که
ما هم اشاره کردیم بخشی از اسم
ور باورت نمیشود از بنده این حدیث
اینجا هم بخشی از اسم سلمان، که در
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
ضمن آنکه مصراعی از سلمان در شعر
بسا که گفتهام از شوق با دو دیده
بسیار اتفاق افتاده که از اشتیاق به
سلمان مصراع
ایا منازل سلمان و این سلماکی
و بیت کامل این بود:
زمان زمان به دل و چشم خویش میگفتم
و مشاهده میفرمایید که در اینجا حافظ به جای «سلمان»، که نام شاعر بوده،
سلمان، یکبار دیگر هم شبیه به همین مصراع رو در بیت آخر از یک قطعه سروده. و
سخن این
حال آنکه ممکن است حافظ بزرگوار، با
به من سلام فرستاد
آغاز میشود. و با
این مورد را هم تکرار میکنیم که
این هم در قالب شوخی، که حافظ اسم من
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
یه «حسین» توی
حافظ که خیلی دقیق و به
در حافظپجوهی، در دیوان حافظ دور زدیم، اشعارش رو
یک دلیل خارج از متن هم در حاشیهی این جلسه
یه بار زنگ زدم به یه نفر، گوشی رو جواب دادند،
نور چشم من هم که فرزندم نبود، گفته بود، خودِ
حالا شاید حافظ هم به سلمان ساوجی میگفته پسرم،
یعنی سلمان ساوجی، از افرادی
ممکنه در بیان کم توجهی یا به فرض
حتی به فرض من میتونم
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
به هجرت هزار و سیصد و هفتاد و هشتاد
شما هم حتی در دوری از یک دوستی یا در
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت… رو دیگه خودتون
ما گفتیم مثل از گفته کمال دلیلی آوردن…. میتونه در
در یک مورد از «آن میوه بهشتی» به تعبیر حافظ، که قابل عرض
جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی هم بودند فکر میکنم.
آقا اگه ما رو میبینید، برپا… سر کلاس اینطوری نبودا…
نشونهای از ایشون اینکه یه طلبی از یه نفر داشتند، ماشینش
اصلاً آقا یادآوری شما، از شخصیت، شعور، ظرفیت، عطوفت،
آن میوهی بهشتی کآمد به دستت ای جان
شما هم از میوه بهشتیتون، اگه صلاح دونستید تو کامنتا
«چــی شد»؟
تاریخ «آن» حکایت رو هم اگر صلاح بود، بنویسید…
حافظ اونچه نمیشه بیان کرد، میوه بهشتی نمیگفت، یه چیز
لایک و سابسکرایب یادتون نره؛ که فکر کنید باید انجام بدید
ممنون از اینکه محتوای این نوبت رو دنبال کردید. خدانگهدار…
نوشته دختر حافظ مرده بود یا پسرش؟؟!؟ – حافظپجوهی اولین بار در حافظ و حافظپجوهی (نزدیکترین همنشینی و همسخنی با حافظ). پدیدار شد.
لینک ویدیو بر روی یوتوب:
https://www.youtube.com/watch?v=fVMFEiyJZbY&feature=youtu.be
توی شعر حافظ صحبتِ از دست دادن فرزند مطرح شده، برخی گفتند
سلام. من امیرحسین هستم. از پادکست پروژهی حافظپجوهی.
اون اشارهی مستقیمی که به مرگ فرزند در شعر حافظ هست مربوط
دلا دیدی که آن فرزانه فرزند
چه دید اندر خم این طاق رنگین
از روی «لوح سیمین» داشتن در این رباعی ((در این قطعه))،
گفتهاند اگر او در تمام عمر، یک فرزندش رو
حافظ در غزل دیگری گفته بود
گفتهاند
پس دو تا
با استناد به غزل 134 گفتهاند که این غزل از روی دو بیت
قرة العین من آن میوه دل یادش باد
که چه آسان بشد و کار مرا مشکل کرد
آه و فریاد که از چشم حسود مه چرخ
در لحد ماه کمان ابروی من منزل کرد
لحد، سنگی هست که بالای سر مرده در قبر میگذارند.
حالا ما میخواهیم بررسی کنیم ببینیم برخلاف اونچه دیگران
حافظ در قطعهی دیگهای به تاریخ فوت فرزندش اشاره کرده:
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
هشتن به معنی فروگذاشتن و از دست
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوه بهشتی
میوهی بهشتی
مسالهی اصلی ما و موضوع این نوبت، «نور چشم» در شعر حافظ
ای نور چشم من سخنی هست گوش کن…
اینجا معلوم نبود فرزندش هست یا عزیز دیگری. یا حتی به
جای دیگهای نور چشمی رو به فرزند و به یک پسر، از قول یک
دهقان سالخورده چه خوش گفت با پسر
در جلسات حافظ و نور چشم بیان کردیم که گذشتگان معتقد بودند
حافظ میگفت یه چیزی میاد و نور ِ چشم او میشه. مثلاً شراب.
ما ورود به مسالهمون در اون جلسه در بیتی بود که به اجزای
…که در نقاب زجاجی و پرده عنبی است
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
زجاجیه یک لایه یا یک طبقه در چشم، در چشمپزشکی یا پزشکی
عنب که میشد خود انگور، مرتبط با شراب، که از انگور هست.
عنبیه هم یکی از طبقات دیگر چشم بود.
همه اینها رو توی یک بیت در کنار هم آورده بود تا بگه نور
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
دختر رز یا دختر انگور که میشد همون شراب. میگفت مگه شراب
مثل مگه بهت نگفتم؟ یعنی بهت گفته بوده. شکی توش نیست.
میگفت شراب نور چشم ماست. که در نقاب شیشهای، زجاجی مثل
یعنی شراب نور چشم میشه. پس معنی نور چشم در شعر حافظ فقط
چهرهی معشوق هم که توی شعر فارسی نور داشت، حافظ میگفت:
این عبارت، دو تا معنی میپذیرفت. یکی اینکه دور از جون تو،
مثل اونچه در صحبتهای عامیانه و ترانههای امروزی هم گفته
چون انگار حافظ از ترانههای اون زمان برداشت میکرد، میگفت
مثل اون ترانهای که خوندیم، میگفت دور از جون تو، دور از
مشابه چنین تعبیری رو جای دیگهای داره:
دلم شد کباب دور از یار…
ز سوز شوق دلم شد کباب دور از یار
یعنی از دوری یار، دلم کباب شد. جگرم خون شد.
یا دلم کباب شد، از یار دور باشه، دور از جون ِ یارم، دلم
دلم شد کباب؛ دور از یار. جگرم خون شد، سر معشوقم، سر یارم
دور از رخ تو هم دو معنی میداد، که به ضعیف شدن چشم متصلش
یک معنای «نور چشم» یا قرة العین، که عین به معنی چشم هست.
در مورد نور چشمی که میگفتند فرزند هست، و حدسهایی میزدند
مفسرین، اینجا رود رو به معنی قطعی فرزند گرفتند. و گفتند
رود به معنای جگربند، جگر گوشه که به فرزند دختر یا پسر
در
از آن دمی که ز چشمم برفت رود عزیز
کنار دامن من همچو رود جیحون است
ضمن اینکه در بیت سوم این غزل هم
اگر طلوع کند طالعم همایون است.
طلعت به معنی روی، چهره، رخساره هست.
در این مورد که حافظ، سروی که کنایه از معشوق هست رو برای
چشم من کرد به هر گوشه روان سیل سرشک
ز سروقد دلجویت مکن محروم چشمم را
بدین سرچشمهاش بنشان که خوش آبی
یا در موارد دیگری معشوقش رو به تر و تازه؛
همچو گلبرگ طری هست وجود تو لطیف
طری، یعنی تر و تازه؛ شاداب و با طراوت.
گفتیم، «رود» رو میشه، به جز فرزند، در معنی «زن جوان و
و در بیت آخر اون غزل که گفته بود:
ز بیخودی طلب یار میکند حافظ
چو مفلسی که طلبکار گنج قارون است
پس در اینجا نمیشه گفت «رود» بدون
ترتیب
ز گریه مردم چشمم نشسته
ممکنه حافظ این غزل رو در سوگ یا در دوری از
پس نور چشم و رفتن نور چشم، برخلاف اونچه فرمودند، حتماً به
مثل بازی مافیا که در اون هر اتفاقی میتونه دو تاعلت داشته
پس قرة العین چی شد؟ معنی نور چشم میده، اما حتماً به معنی
یا در شعر حافظ اشارهی مستقیم به نور چشم؛ که معنی فرزند
اینکه حافظ مدت زیادی مجرد زندگی کرده، یا به روایت رایجتر
در این باغ ار خدا خواهد دگر پیرانه سر حافظ
میتونه به عنوان شاهدی در زندگی طولانی بدون همسر باشه.
دگر، پیرانه سر حافظ…
در این باغ از خدا خواهد یا ار خدا خواهد…
ضمن اینکه معشوق در شعر حافظ، با شناخت و نور چشم آمیخته
در غزل 404 بیت 5 میگه:
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
منظورش از «پسر»، پسری بهتر از این، حتماً فرزند خودش یا
ناصحم گفت که جز غم چه هنر دارد عشق
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم
مادر دهر ندارد پسری بهتر از این
دل بدان رود گرامی چه کنم گر ندهم،
آنجا که فیض جام سعادت فروغ توست
فروغ به معنی نور هست. جام و شراب هم
بازآی ساقیا که هوا خواه خدمتم
ضمن اینکه بندگی، به مردمک چشم هم
توی اون دوبیت قبلی هم، در مورد
که هر دو هم در قالبی، و در
من چو گویم که قدح نوش و لب ساقی بوس
بشنو از من که نگوید دگری بهتر از
بهترین حالت قدح نوشیدن و لب ساقی
و در مصراعهای زوج هست:
بر در میکده میکن گذری بهتر از این
که در این باغ، منظور از باغ، باغ
کسی توصیهای از این بهتر نمیکنه،
و در بیت پایانی از قلم خودش و از
کلک حافظ شکرین میوه نباتیست بچین
که در این باغ نبینی ثمری بهتر از
یادمون هم باشه چنانچه حافظ در
در غزل 228 میفرمایند:
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
میوه در این باغ، به همان میوهای که
پیش پایی به چراغ تو ببینم…
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
ضمن اینکه «باغ» در شعر حافظ، به باغ
جای دیگری میگه:
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
نور چشم بودن، حتماً به معنی فرزند بودن نیست. نور چشم به
و وقتی که معشوق با او هست، نور چشمش میشه. حتی خاک کوی
ای نسیم سحری خاک در یار بیار
یعنی نورچشم حافظ بشه. معنیش این نیست که فرزند او بشه. یا
وقتی هم که معشوق یا شناختی که با
یعنی اون رود، اگرچه به معنی فرزند،
توی شعرش بین گریهی چشمش و رود دجله
دیده
سینه گو شعله آتشکده فارس بکش
پس به سادگی نمیشه بگیم منظورش
حافظ میگفت: زجاج، که معنی شیشه
میگفت عنب، که به معنی انگور و در
در نمونهای دیگه، در همین مورد میگفت:
به سان باده صافی در آبگینهی
معنی آبگینه میشه شیشه، شیشه همون
بیا به شام غریبان و آب دیده من بین
اینجا که اشارهاش مستقیم به چشم
حافظه دیگه. البته این امتیازشه. تواناییشه.
ما گفتیم پس؛ از روی کلمهی «رود» که
در مورد استفاده از کلمهی «مردم» یا
مردم چشمم به خون آغشته شد
انسانش دارای ایهام بود. هم مردمک
ما یه کمی دقیقتر که نگاه کردیم،
یا وقتی میخواست بگه «نور چشم» فلانی هستم، یعنی عزیز فلان شخص هستم.
میگفت: «غلام» همت آنم… مثل انسان و مردم و بنده و عام و عامی میگفت من
غلام
ما
ضمن
من
میگه،
از
این رو هم جلسات قبل گفتیم، در مورد «بنده» به عنوان مردم
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
ما میخواهیم به موضوع «پسر» یا «دختر» بودن در قالب «نور
که چو بنده کمتر افتد به مبارکی غلامی
سر خدمت تو دارم، بخرم به لطف و مفروش
در مورد اعضای بدن، در قالب عنوانی احترامآمیز مبارک رو به
سر خدمت تو دارم بخرم به لطف و مفروش
غلام رو در معنی مردم چشم یا مردمک چشم به کار برده بود.
برسان بندگی دختر رز گو به درآی… دختر رز که شراب بود.
یا میگفت: سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست
خال مشکین که بدان عارض گندم گون است
نور چشم
این نقطه سیاه که آمد مدار نور
میگفت: اون خال هم که شبیه مردمک چشم هست، مدار نوره. یعنی
سر آن دانه که شد رهزن آدم با اوست… شبیه به گشایش حافظ در «آن»،
پسر رو هم باید در شعر او، در یک
ای پسر جام میام ده که به پیری
جام میای که نور چشم هم هست. فرزند
در مکتب حقایق پیش ادیب عشق
یعنی نور به چشمت برسه و حقایق رو به
وجه که معنی صورت میده، صورت که نور
در اون غزل صحبت از وقت صبحدم، که
و صحبت از پیر می فروش، که شراب هم
حتی در ادامه و در دنبالهی شراب
چه شود گر من و تو چند قدح باده
این موارد بخشی از جلسات شراب بود.
«مردم بیعیبش»، مردمک چشم
میگه حالا گیرم که
یا به قول
مردم بیعیب و
مثل:
دیدهی بدبین
هر آن که روی
اینجا منظور
«پسر» به
میخورد خون
در معنی این
یا مثلاً در
جگر گوشه و
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوه بهشتی
میوهی بهشتی
شخصی که قاسم غنی بود “این قطعه رو بدون هیچ مدرکی متعلق
اینجا چند تا
ضمن اینکه
که در این
که در شعر
اگرچه
توی این
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
سرجملهاش فروخوان از میوه بهشتی
فرمودند «میوه
سال وفات سلمان
سخن ما در این
حالا باز هر
میوه، اون میوهای هست که به «نور
پس یکی انگور بود که میوهی بهشتی
گر من از باغ تو یک میوه بچینم چه شود
پس میوه، به
میوهی بهشتی،
نزد حافظ، انگور
ما این روی توی
میگفت به مثل
در نوروزنامهی
امروز چون میدونیم
دلا همیشه مزن لاف زلف دلبندان
رای یعنی نظر. نظر هم یک معنی دیگرش، بیرون از
جای دیگری میگه:
پدر تجربه، ای دل تویی آخر ز چه روی
مهر که به معنی خورشید، که منبع نور هست. تجربه
انقدر توی دیوان حافظ مواردی
فقط من یه نکتهی دیگری رو هم در این مورد ذکر کنم. در
همون که اسرار رو در جامش میدید.
همون که موضوع صحبت این جلسهی ما بود که بالاخره
خیام در ادامه میگه:
و شرف زر بر گوهرها (یعنی برتری طلا، ارزش طلا)
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
و در بیت بعد هم میگوید:
از دامن تو دست ندارند عاشقان
پیراهن صبوری ایشان دریدهای
پیراهن دریده، پیراهن حضرت یوسف بود. یا پیراهن
توی پزشکی یا چشم پزشکی اون زمان، بخش عمدهای از
مثل سریالی کمدی که پزشک دربار، هر بیماری رو
بسیاری از کارهایی که میکردند تا چشم خوب بشه، میشد
دل آزرده ما را به نسیمی بنواز
در این غزل هم در مورد
نور چشم شدن، به معنی حقیقتی رو دیدن. حقایق رو به
«از من جدا مشو که توام نور دیدهای» نزدیک به همان
از من جدا مشو که توام نور دیدهای
آرام جان و مونس قلب رمیدهای
و در بیت بعد میگوید:
از چشم بخت خویش مبادت گزند از آنک
ضمن اینکه بُخت، با همون املای بخت، به معنی «پسر»
این بیت آخر که توضیح دادیم، در اشاره به نیکویی
در غزل 302 هم مشابه این معنی رو ذکر کرده. همین
فی جمالِ الکمالِ نِلتَ مُنی
فی جمال الکمال نلت منی
حالا به عنوان یک شوخی، توی اون غزل حافظ از سلما
ضمن اینکه معشوق هم نور چشم بود. حافظ یک کاری که
جمال چهره توی حجت موجه ماست
به رغم مدعیانی که منع عشق کنند
جمال چهره تو حجت موجه ماست
یه وجه، که به معنی صورت هست، در کنار عبارت چهره،
یا یک شخص دیگری میگفت حافظ «خر» رو
بانگ گاوی چه صدا بازدهد عشوه مخر
سامری کیست که دست از ید بیضا ببرد
در
هیهات از این گوشه که معمور نماندست.
میرفت خیال تو ز چشم من و می گفت
منظورش از گوشه، گوشهی چشم هست.
یک گوش هم در کنار چشم آورده. «گوش»ی
آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند
…چرا به گوشه چشمی به ما نمینگری
دعای گوشهنشینان
یا گوشه چشم رضایی به منت باز نشد.
گوشه چشم رضایی به منت باز نشد
میگه: افسوس، دریغ، حسرت که این گوشه
میفرماید:
ببر ز خلق و چو عنقا قیاس کار بگیر
توی «ببر» یه «بَبر» دیده میشه.
ما گفتیم این موضوع توی دنیای امروز،
و ما به مواردی اشاره کردیم که خیلی کاربرد و معانی جدی داشت. مثل «خون
اسمش رو گذاشتیم فریمورک. فریمورک به معنی چارچوب هست. قابلیتیه که معمولاً
اینجا که معشوق، نور چشمش هست. و
خیام به چه مواردی اشاره کرده بود؟
گفته بود طلا، «نیکویی صورت افزون
در مقاله خیام، مربوط به محتوای غزل شماره 428، یا نزدیک به محتوای اون غزل،
جمشیدی که در شعر حافظ به جام جم و
همچنین “افزون شدن نیکویی
ما از اون غزل، به واسطهی معنی «در
یا «وجه»ی که در «موجه» بود. و در
یا روم به دیوار و بلا نسبت «خر»ی که
ما هم اشاره کردیم بخشی از اسم
ور باورت نمیشود از بنده این حدیث
اینجا هم بخشی از اسم سلمان، که در
در وهم مینگنجد کاندر تصور عقل
ضمن آنکه مصراعی از سلمان در شعر
بسا که گفتهام از شوق با دو دیده
بسیار اتفاق افتاده که از اشتیاق به
سلمان مصراع
ایا منازل سلمان و این سلماکی
و بیت کامل این بود:
زمان زمان به دل و چشم خویش میگفتم
و مشاهده میفرمایید که در اینجا حافظ به جای «سلمان»، که نام شاعر بوده،
سلمان، یکبار دیگر هم شبیه به همین مصراع رو در بیت آخر از یک قطعه سروده. و
سخن این
حال آنکه ممکن است حافظ بزرگوار، با
به من سلام فرستاد
آغاز میشود. و با
این مورد را هم تکرار میکنیم که
این هم در قالب شوخی، که حافظ اسم من
تا مرا عشق تو تعلیم سخن گفتن کرد
یه «حسین» توی
حافظ که خیلی دقیق و به
در حافظپجوهی، در دیوان حافظ دور زدیم، اشعارش رو
یک دلیل خارج از متن هم در حاشیهی این جلسه
یه بار زنگ زدم به یه نفر، گوشی رو جواب دادند،
نور چشم من هم که فرزندم نبود، گفته بود، خودِ
حالا شاید حافظ هم به سلمان ساوجی میگفته پسرم،
یعنی سلمان ساوجی، از افرادی
ممکنه در بیان کم توجهی یا به فرض
حتی به فرض من میتونم
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت گر از تو باز پرسند
به هجرت هزار و سیصد و هفتاد و هشتاد
شما هم حتی در دوری از یک دوستی یا در
آن میوه بهشتی کآمد به دستت ای جان
در دل چرا نکشتی از دست چون بهشتی
تاریخ این حکایت… رو دیگه خودتون
ما گفتیم مثل از گفته کمال دلیلی آوردن…. میتونه در
در یک مورد از «آن میوه بهشتی» به تعبیر حافظ، که قابل عرض
جانباز شیمیایی جنگ تحمیلی هم بودند فکر میکنم.
آقا اگه ما رو میبینید، برپا… سر کلاس اینطوری نبودا…
نشونهای از ایشون اینکه یه طلبی از یه نفر داشتند، ماشینش
اصلاً آقا یادآوری شما، از شخصیت، شعور، ظرفیت، عطوفت،
آن میوهی بهشتی کآمد به دستت ای جان
شما هم از میوه بهشتیتون، اگه صلاح دونستید تو کامنتا
«چــی شد»؟
تاریخ «آن» حکایت رو هم اگر صلاح بود، بنویسید…
حافظ اونچه نمیشه بیان کرد، میوه بهشتی نمیگفت، یه چیز
لایک و سابسکرایب یادتون نره؛ که فکر کنید باید انجام بدید
ممنون از اینکه محتوای این نوبت رو دنبال کردید. خدانگهدار…
نوشته دختر حافظ مرده بود یا پسرش؟؟!؟ – حافظپجوهی اولین بار در حافظ و حافظپجوهی (نزدیکترین همنشینی و همسخنی با حافظ). پدیدار شد.
3,003 Listeners