
Sign up to save your podcasts
Or
لینک ویدیو در یوتوب: https://youtu.be/Kodikt5MNZ4
در جلسه قبل
قرار بر این بود
حافظ
البته اون
حتی کسی
در میخانهام
در مواردی
ما در اصل
یه جایی
زبور عشق
در ادامه
کمال دلبری
به شیوه
یا جای
سزای تکیه
معین که
خیال روی
اینجا هم
گفتیم حافظ
اینها
جایی که
خرد ز پیری من
معنیش در این
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
از طرفی دیگه میگفت:
اگر این رو
یار دلدار من ار قلب بدینسان
این بیت رو در غزلی سروده که میگه:
دلبرم
بکشد زارم
من همان
که بد و
میگه
که بد و
من همان
که بد و
بوی شیر
چارده
که به جان
این چارده
که به جان
ماه شب
در پی آن
خود کجا
میگه اون
در حاشیه این جلسه، در اون غزلی که حافظ میگفت، چیز مختصری
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
گویا یک آقایی،
در باب اینکه حافظ اهل شاهد
باغ مرا چه حاجت سرو و
کار ما با، البته کار
ای نازنین پسر تو چه
اما در مصراع اول، باغ
در جلسه قبل، که در مورد «نور
اون خون حافظ، در بیت دوم رو، در
شمشاد خانهپرور حافظ، که میگه: “شمشاد
همت بلند نظر میشه. مرتبط با همون
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
حافظ جای دیگهای میگفت:
مرا در خانه سروی هست…
نزدیک به همین معنی «شمشاد خانه
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه
دو بیت قبل هم گفته بود: فروغ چشم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه
مثل اینکه اینجا گفته بود:
باغ مرا چه حاجت سرو و
رواق منظر چشم من آشیانه توست
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم…
بیا که پرده گلریز هفت خانه
یعنی هفت طبقه چشم، در پزشکی یا چشمپزشکی قدیم.
چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد…
اینجا مردمش، به مردمک هم نزدیکه…
توی شعر فارسی هم «خانه چشم» میگفتند. و خانه رو
سلمان ساوجی:
مردم چشمی و بی مردم ندارد خانه نور
مردمی
در اپیزود دوم شراب و نور
خانه به معنی سوراخ. و خانه کمان: که
از خانه کمان تو هر مرغ
کامد درون سینه من آشیانه ساخت
جامی:
از خانه کمان تو هر مرغ تیز پر
یعنی از اون سوراخ کمان
حافظ به جز ابرو، چشم رو هم مرتبط با تیرانداختن کرده.
ز چشم شوخ تو کی جان توان برد
تیر کمان چشم هم از خانه کمان میومده. این خانه، از اینجا هم میتونه
در آخر این جلسه میبینید که اینطوری حرفش رو میزد، براش هزینه
مثلاً قربان، که به معنی کماندان یا جای کمان هست، رو همینجوری
کیش و قربان، به معنی مذهب و قربانی کردن هم هست.
تا بدانند که قربان تو کافر کیشم.
بر جبین نقش کن از خون دل من خالی
امروزیش رو میتونیم بگیم: تا پولداری رفیقتم، دنبال بند کیفتم. یا
شاه شوریده سران خوان من بی سامان را
یا
که دل به دست کمان ابرویی است کافر کیش
کیش، در معنی تیردان، مرتبط با کمان.
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
بالاتر گفتیم خانه، مرتبط با چشم هست. که تیر از اون پرتاب میشه.
از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگهدار
که چندتا مثال زدیم. چشم هم مرتبط با اون تیری که از خانه، خانهی
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم
عدو با جان حافظ آن نکردی
صائب تبریزی میگفت:
دست از ستم بدار که در هر گشاد تیر
میگه زوزه کشان، از کنارِ یا از داخل سوراخ کمان
دست از ستم بدار که در هر گشاد تیر
حافظ جای دیگهای میگفت:
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت. میرفت مثل تیری از کمان.
هیهات از این گوشه که معمور نمانده است.
حیف که نور چشم این گوشهی چشم رفته است. معمور به معنی آباد هست.
حافظ میگفت: اگر جای نگریستن چشمان تو، وجه خدا باشه. وجه به
درآمدی ز درم کاشکی چو
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
خوب این بحث تموم شد. صحبت
تو را چنانکه تویی هر نظر کجا بیند
ما گفتیم حافظ، خانه رو مرتبط با چشم به کار میبره. خانه
که توضیحش رو شنیدید. اما معنی مستقیمش، محل سکونت هست. بنایی که
ضمن اینکه در مصراع قبل، به خود چشم اشاره کرده. اما در همین
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
حافظ میگفت: خاک کوی معشوق، نور چشم او میشه. هر جای دیوان این رو
ای نسیم سحری
جای دیگری میگه:
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
مرتبط با همون نور چشم شدن، و خانه، مربوط به چشم.
یا میگه:
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
معمور باد، یعنی آباد باد. آبادی که برای باغ نظر
اینها مرتبط با این بود که:
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه
یعنی، معشوق در «خانه چشم»ش یا بر
باغ مرا چه حاجت سرو و
که شمشاد «خانه» پرورش، در
سخن این بود که اینها هم
در غزل دیگهای گفته
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
در جلسه «خطا بر قلم صنع نرفت» توضیحاتی دادیم که
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
اونچه بسیاری برداشت کردند، نبود. توضیحش رو در
آوردیم. گفتیم داخل غزل، معنی این بیت این هست که
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
و در مصراع اول بیت آخر، معشوقش به او پاسخ داد
حافظ، لغز و نکته به یاران مفروش.
سخن این بود، که حافظ مثل برخی یا بسیاری دیگه از
وقتی حافظ میگه ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
سخنش اینه که فرصتت در این دنیا کوتاهه. معشوقی
عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سر آید
به تعبیر خودش، شمشادی در باغ نظر داشته باشی.
توی همین غزل که گفته ز وصل روی جوانان تمتعی
اونجا هم میگه چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و
نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک
شرار چراغ سحرگهان گیرد. این رو در اون جلسه به
یا میگفت قبل از خواب، زمان غروب آفتاب شراب
آن زمان وقت می صبح فروغ
گرد خرگاه افق پرده شام
یعنی ز روی جوانان تمتعی برداشتن، در این معنی که
«در شان من به دُرد کشی ظن بد مبر
حتی حافظ و همجنسگرایی
از سر مستی دگر با شاهد
حتی در یک غزل میگه:
مسند به گلستان بر، تا
اما در ابیات اون غزل هم
آن طره که هر جعدش صد
آن طره که هر جعدش صد
جدا از اشارات دیگری که در همین غزل وجود داره. معنی این بود اونچه حافظ از آن برای رسیدن به اهداف بلند و رسیدن به نتایج شگرف و انگیزههای بالا و شریف کمک گرفته از «آب گل آلوده و تیره و تار چاه طبیعت جانوری و نفس
در زمانهی حافظ، و برای او، به این شکل موضوعات رو مطرح کردن،
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
و این نوعی روش نور چشم شدن هست. مثل پیراهنی که یوسف برای
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
به اون شکل مطالبش رو بیان میکرد، در قالب پسرکان و معشوق طفل
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
به معشوقش هم میگفت پنهانی من رو صدا بزن، همونطوری که ابتدای
پنهان ز حاسدان به خودم خوان
این رو در غزل:
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
گفته بود.
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
حافظ واگذار کرده بود به تاریخ، میگفت آیندگان خواهند فهمید: «اگر
درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
در مورد حافظ، چند دهه پس از مرگش؛ یک بنای گنبد مانندی روی
گفتند، حالا چقدر معتبر هست رو کاری نداریم، توی دیوانش مشخصه
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ
بعد بزرگوار، اون موقع که
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
میگفت این راز سر به مهر، به عام سمر شود. سمر یعنی قصه و
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
ولی اون چیزی که گفته بود، اون انتظاری که داشت، نشد. یا هنوز
در همون غزلی که میگفت، اگر بگم چه چیزی مثل پیراهن یوسف، نور
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
یعنی قیمتش رو میدونند. تو هم اگر قیمتش رو میدونی، نگو
میگفت سیب ز نخدان شاهدی بگزی، یا حالا در اینجا انتخاب
ز میوههای بهشتی چه ذوق
میگفت اصلاً کسی که معنی
فرشته عشق نداند که چیست
ما رو آفریدند، ما رو آوردند به این دنیا، که همین
در
ممنون از
نوشته حافظ و کودکآزاری (2)؟؟!؟ – حافظپجوهی اولین بار در حافظ و حافظپجوهی (نزدیکترین همنشینی و همسخنی با حافظ). پدیدار شد.
لینک ویدیو در یوتوب: https://youtu.be/Kodikt5MNZ4
در جلسه قبل
قرار بر این بود
حافظ
البته اون
حتی کسی
در میخانهام
در مواردی
ما در اصل
یه جایی
زبور عشق
در ادامه
کمال دلبری
به شیوه
یا جای
سزای تکیه
معین که
خیال روی
اینجا هم
گفتیم حافظ
اینها
جایی که
خرد ز پیری من
معنیش در این
دوستان جان دادهام بهر دهانش بنگرید
از طرفی دیگه میگفت:
اگر این رو
یار دلدار من ار قلب بدینسان
این بیت رو در غزلی سروده که میگه:
دلبرم
بکشد زارم
من همان
که بد و
میگه
که بد و
من همان
که بد و
بوی شیر
چارده
که به جان
این چارده
که به جان
ماه شب
در پی آن
خود کجا
میگه اون
در حاشیه این جلسه، در اون غزلی که حافظ میگفت، چیز مختصری
خواب آن نرگس فتان تو بی چیزی نیست
گویا یک آقایی،
در باب اینکه حافظ اهل شاهد
باغ مرا چه حاجت سرو و
کار ما با، البته کار
ای نازنین پسر تو چه
اما در مصراع اول، باغ
در جلسه قبل، که در مورد «نور
اون خون حافظ، در بیت دوم رو، در
شمشاد خانهپرور حافظ، که میگه: “شمشاد
همت بلند نظر میشه. مرتبط با همون
گلبن حسنت نه خود شد دلفروز
حافظ جای دیگهای میگفت:
مرا در خانه سروی هست…
نزدیک به همین معنی «شمشاد خانه
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه
دو بیت قبل هم گفته بود: فروغ چشم
صفای خلوت خاطر از آن شمع چگل
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه
مثل اینکه اینجا گفته بود:
باغ مرا چه حاجت سرو و
رواق منظر چشم من آشیانه توست
بیا که پرده گلریز هفت خانه چشم…
بیا که پرده گلریز هفت خانه
یعنی هفت طبقه چشم، در پزشکی یا چشمپزشکی قدیم.
چشمت به غمزه خانه مردم خراب کرد…
اینجا مردمش، به مردمک هم نزدیکه…
توی شعر فارسی هم «خانه چشم» میگفتند. و خانه رو
سلمان ساوجی:
مردم چشمی و بی مردم ندارد خانه نور
مردمی
در اپیزود دوم شراب و نور
خانه به معنی سوراخ. و خانه کمان: که
از خانه کمان تو هر مرغ
کامد درون سینه من آشیانه ساخت
جامی:
از خانه کمان تو هر مرغ تیز پر
یعنی از اون سوراخ کمان
حافظ به جز ابرو، چشم رو هم مرتبط با تیرانداختن کرده.
ز چشم شوخ تو کی جان توان برد
تیر کمان چشم هم از خانه کمان میومده. این خانه، از اینجا هم میتونه
در آخر این جلسه میبینید که اینطوری حرفش رو میزد، براش هزینه
مثلاً قربان، که به معنی کماندان یا جای کمان هست، رو همینجوری
کیش و قربان، به معنی مذهب و قربانی کردن هم هست.
تا بدانند که قربان تو کافر کیشم.
بر جبین نقش کن از خون دل من خالی
امروزیش رو میتونیم بگیم: تا پولداری رفیقتم، دنبال بند کیفتم. یا
شاه شوریده سران خوان من بی سامان را
یا
که دل به دست کمان ابرویی است کافر کیش
کیش، در معنی تیردان، مرتبط با کمان.
چو بید بر سر ایمان خویش میلرزم
بالاتر گفتیم خانه، مرتبط با چشم هست. که تیر از اون پرتاب میشه.
از چشم شوخش ای دل ایمان خود نگهدار
که چندتا مثال زدیم. چشم هم مرتبط با اون تیری که از خانه، خانهی
ز چشمت جان نشاید برد کز هر سو که میبینم
عدو با جان حافظ آن نکردی
صائب تبریزی میگفت:
دست از ستم بدار که در هر گشاد تیر
میگه زوزه کشان، از کنارِ یا از داخل سوراخ کمان
دست از ستم بدار که در هر گشاد تیر
حافظ جای دیگهای میگفت:
میرفت خیال تو ز چشم من و میگفت. میرفت مثل تیری از کمان.
هیهات از این گوشه که معمور نمانده است.
حیف که نور چشم این گوشهی چشم رفته است. معمور به معنی آباد هست.
حافظ میگفت: اگر جای نگریستن چشمان تو، وجه خدا باشه. وجه به
درآمدی ز درم کاشکی چو
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
وجه خدا اگر شودت منظر نظر
خوب این بحث تموم شد. صحبت
تو را چنانکه تویی هر نظر کجا بیند
ما گفتیم حافظ، خانه رو مرتبط با چشم به کار میبره. خانه
که توضیحش رو شنیدید. اما معنی مستقیمش، محل سکونت هست. بنایی که
ضمن اینکه در مصراع قبل، به خود چشم اشاره کرده. اما در همین
که بر در تو نهد روی مسکنت بر خاک
حافظ میگفت: خاک کوی معشوق، نور چشم او میشه. هر جای دیوان این رو
ای نسیم سحری
جای دیگری میگه:
خاک ره آن یار سفرکرده بیارید
تا چشم جهان بین کنمش جای اقامت
مرتبط با همون نور چشم شدن، و خانه، مربوط به چشم.
یا میگه:
تا ابد معمور باد این خانه کز خاک درش
معمور باد، یعنی آباد باد. آبادی که برای باغ نظر
اینها مرتبط با این بود که:
مرا در خانه سروی هست کاندر سایه
یعنی، معشوق در «خانه چشم»ش یا بر
باغ مرا چه حاجت سرو و
که شمشاد «خانه» پرورش، در
سخن این بود که اینها هم
در غزل دیگهای گفته
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
در جلسه «خطا بر قلم صنع نرفت» توضیحاتی دادیم که
به هوای لب شیرین پسران چند کنی
اونچه بسیاری برداشت کردند، نبود. توضیحش رو در
آوردیم. گفتیم داخل غزل، معنی این بیت این هست که
گفتم ای جان جهان دفتر گل عیبی نیست
و در مصراع اول بیت آخر، معشوقش به او پاسخ داد
حافظ، لغز و نکته به یاران مفروش.
سخن این بود، که حافظ مثل برخی یا بسیاری دیگه از
وقتی حافظ میگه ز وصل روی جوانان تمتعی بردار
سخنش اینه که فرصتت در این دنیا کوتاهه. معشوقی
عاشق شو ار نه روزی، کار جهان سر آید
به تعبیر خودش، شمشادی در باغ نظر داشته باشی.
توی همین غزل که گفته ز وصل روی جوانان تمتعی
اونجا هم میگه چو لاله در قدحم ریز ساقیا می و
نکال شب که کند در قدح سیاهی مشک
شرار چراغ سحرگهان گیرد. این رو در اون جلسه به
یا میگفت قبل از خواب، زمان غروب آفتاب شراب
آن زمان وقت می صبح فروغ
گرد خرگاه افق پرده شام
یعنی ز روی جوانان تمتعی برداشتن، در این معنی که
«در شان من به دُرد کشی ظن بد مبر
حتی حافظ و همجنسگرایی
از سر مستی دگر با شاهد
حتی در یک غزل میگه:
مسند به گلستان بر، تا
اما در ابیات اون غزل هم
آن طره که هر جعدش صد
آن طره که هر جعدش صد
جدا از اشارات دیگری که در همین غزل وجود داره. معنی این بود اونچه حافظ از آن برای رسیدن به اهداف بلند و رسیدن به نتایج شگرف و انگیزههای بالا و شریف کمک گرفته از «آب گل آلوده و تیره و تار چاه طبیعت جانوری و نفس
در زمانهی حافظ، و برای او، به این شکل موضوعات رو مطرح کردن،
جمال دختر رز نور چشم ماست مگر
و این نوعی روش نور چشم شدن هست. مثل پیراهنی که یوسف برای
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
به اون شکل مطالبش رو بیان میکرد، در قالب پسرکان و معشوق طفل
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
به معشوقش هم میگفت پنهانی من رو صدا بزن، همونطوری که ابتدای
پنهان ز حاسدان به خودم خوان
این رو در غزل:
پیراهنی که آید از او بوی یوسفم
گفته بود.
پنهان ز حاسدان به خودم خوان که منعمان
حافظ واگذار کرده بود به تاریخ، میگفت آیندگان خواهند فهمید: «اگر
درر ز شوق برآرند ماهیان به نثار
در مورد حافظ، چند دهه پس از مرگش؛ یک بنای گنبد مانندی روی
گفتند، حالا چقدر معتبر هست رو کاری نداریم، توی دیوانش مشخصه
ﻣﻦ ﺍﮔﺮ ﻧﯿﮑﻢ ﻭ ﮔﺮ ﺑﺪ ﺗﻮ ﺑﺮﻭ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﺑﺎﺵ
ﻫﻤﻪ ﺟﺎ ﺧﺎﻧﻪ ﻋﺸﻖ ﺍﺳﺖ ﭼﻪ
بعد بزرگوار، اون موقع که
بر سر تربت ما چون گذری همت خواه
میگفت این راز سر به مهر، به عام سمر شود. سمر یعنی قصه و
ترسم که اشک در غم ما پردهدر شود
ولی اون چیزی که گفته بود، اون انتظاری که داشت، نشد. یا هنوز
در همون غزلی که میگفت، اگر بگم چه چیزی مثل پیراهن یوسف، نور
بی معرفت مباش که در من یزید عشق
یعنی قیمتش رو میدونند. تو هم اگر قیمتش رو میدونی، نگو
میگفت سیب ز نخدان شاهدی بگزی، یا حالا در اینجا انتخاب
ز میوههای بهشتی چه ذوق
میگفت اصلاً کسی که معنی
فرشته عشق نداند که چیست
ما رو آفریدند، ما رو آوردند به این دنیا، که همین
در
ممنون از
نوشته حافظ و کودکآزاری (2)؟؟!؟ – حافظپجوهی اولین بار در حافظ و حافظپجوهی (نزدیکترین همنشینی و همسخنی با حافظ). پدیدار شد.
3,015 Listeners