داستان این اپیزود مربوط به روزمره‌ی من می‌شه. جایی که با خواب بد از خواب پریدم اما خودم رو در جریان زندگی نگه داشتم و ادراک جدیدی از تعریف «موفقیت» رو پیدا کنم. این ارمغان خالی نگه داشتن ذهنم، از کلیشه‌های همیشگی بود.

در این اپیزود تلاش کردم هردو دیدگاه درونم رو نسبت به بارون به رسمیت بشناسم.

بعد از اینکه به مدرسه دبیرستانم سر زدم، فکر کردم که مرور خاطرات مدرسه، می‌تونه بهم کمک کنه مواجهه دقیق تری با خودم داشته باشم.

در این اپیزود، تلاش کردم با فرزند درونم در جایی ارتباط بگیرم که به شدت می‌ترسید و من والد، باید از او شجاعانه مراقبت می‌کردم.

قصه‌ی برش خورده‌ای از مکالمه‌ی من با خودم. تو این پادکست قصه‌ای به کمک «من فرزند»م پردازش کردیم که تلاش کنیم کمی سرعت زندگی رو کم کنیم، بیشتر «احساس» کنیم و تنهایی خودمون رو جشن بگیریم.

این پسر بچه‌ی خلاق، دست‌آوردهای زیادی رو برای برندهای مختلف خلق کرده که تو آدرس وبسایتم میتونین ببینین.

این یه هدیه‌است برای «من فرزند»ی که سال‌ها حبس شده بود.