
Sign up to save your podcasts
Or
▨ نام شعر: چاووشی
▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث
▨ موسیقی: کارن همایونفر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــ
به سانِ رهنوردانی
که در افسانهها گویند
گرفته کولبارِ زادِ ره بر دوش
فشرده چوبدستِ خیزران در مشت
گهی پُرگوی و گه خاموش
در آن مِهگون فضای خلوتِ افشانگیشان راه میپویند
ما هم راه خود را میکنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سرِ هریک به سنگاندر
حدیثی کهش نمیخوانی بر آن دیگر
نخستین: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر: راه نیماش ننگ، نیماش نام
اگر سر برکُنی غوغا، و گر دم درکِشی آرام
سه دیگر: راه بیبرگشت، بیفرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بدآهنگ است
بیا رهتوشه برداریم
قدم در راهِ بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمانِ هرکجا آیا همین رنگ است؟
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام، این جاویدِ خونآشام
سوی ناهید، این بدبیوهگرگِ قحبهٔ بیغم
که میزد جامِ شومش را به جامِ حافظ و خیام
و میرقصید دستافشان و پاکوبان به سانِ دخترِ کولی
و اکنون میزند با ساغرِ مک نیس* یا نیما
و فردا نیز خواهد زد به جامِ هرکه بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سویِ پهندشتِ بیخداوندیست
که با هر جنبشِ نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پرپر به خاک افتند
بِهِل کاین آسمانِ پاک
چراگاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پ
▨ نام شعر: چاووشی
▨ شاعر: مهدی اخوان ثالث
▨ موسیقی: کارن همایونفر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــ
به سانِ رهنوردانی
که در افسانهها گویند
گرفته کولبارِ زادِ ره بر دوش
فشرده چوبدستِ خیزران در مشت
گهی پُرگوی و گه خاموش
در آن مِهگون فضای خلوتِ افشانگیشان راه میپویند
ما هم راه خود را میکنیم آغاز
سه ره پیداست
نوشته بر سرِ هریک به سنگاندر
حدیثی کهش نمیخوانی بر آن دیگر
نخستین: راه نوش و راحت و شادی
به ننگ آغشته، اما رو به شهر و باغ و آبادی
دو دیگر: راه نیماش ننگ، نیماش نام
اگر سر برکُنی غوغا، و گر دم درکِشی آرام
سه دیگر: راه بیبرگشت، بیفرجام
من اینجا بس دلم تنگ است
و هر سازی که میبینم بدآهنگ است
بیا رهتوشه برداریم
قدم در راهِ بیبرگشت بگذاریم
ببینیم آسمانِ هرکجا آیا همین رنگ است؟
تو دانی کاین سفر هرگز به سوی آسمانها نیست
سوی بهرام، این جاویدِ خونآشام
سوی ناهید، این بدبیوهگرگِ قحبهٔ بیغم
که میزد جامِ شومش را به جامِ حافظ و خیام
و میرقصید دستافشان و پاکوبان به سانِ دخترِ کولی
و اکنون میزند با ساغرِ مک نیس* یا نیما
و فردا نیز خواهد زد به جامِ هرکه بعد از ما
سوی اینها و آنها نیست
به سویِ پهندشتِ بیخداوندیست
که با هر جنبشِ نبضم
هزاران اخترش پژمرده و پرپر به خاک افتند
بِهِل کاین آسمانِ پاک
چراگاه کسانی چون مسیح و دیگران باشد
که زشتانی چو من هرگز ندانند و ندانستند کآن خوبان
پ