«مهمون من، تنهایی» قصهی حضوریه که همیشه بیدعوت میاد، بیصدا میشینه و با هیچ سلامی نمیره. تو این اپیزود، صدای قدمهای تنهایی رو میشنویم وقتی شب میرسه، وقتی حرفی نمیمونه جز سکوت. اینجا جاییه که تنهایی، نه یک غریبه، بلکه همصحبتی قدیمیه؛ همونی که گاهی زخم میزنه، و گاهی، آرومت میکنه.