
Sign up to save your podcasts
Or
بخورد آب و برخاست بیژن به درد
ز دادار نیکی دهش یاد کرد
تن از درد لرزان چو از باد بید
دل از جان شیرین شده ناامید
به یزدان چنین گفت کای کردگار
تو دانی نهان من و آشکار
اگر داد بینی همی جنگ ما
بر این کینه جستن بر آهنگ ما
ز من مگسل امروز توش مرا
نگه دار بیدار هوش مرا
جگر خسته هومان بیامد چو زاغ
سیه گشت از درد رخ چون چراغ
بدان خستگی باز جنگ آمدند
گرازان به سان پلنگ آمدند
همی زور کرد این بر آن آن بر این
گه این را بسودی گه آن را زمین
ز بیژن فزون بود هومان به زور
هنر عیب گردد چو برگشت هور
ز هر گونه زور آزمودند و بند
فراز آمد آن بند چرخ بلند
بزد دست بیژن به سان پلنگ
ز سر تا میانش بیازید چنگ
گرفتش به چپ گردن و راست ران
*خم آورد پشت هیون گران
برآوردش از جای و بنهاد پست
سوی خنجر آورد چون باد دست
فرو برد و کردش سر از تن جدا
فگندش به سان یکی اژدها
بغلتید هومان به خاک اندرون
همه دشت شد سر به سر جوی خون
نگه کرد بیژن بدان پیلتن
فگنده چو سرو سهی بر چمن
شگفت آمدش سخت و برگشت از اوی
سوی کردگار جهان کرد روی
که ای برتر از جایگاه و زمان
ز جان سخنگوی و روشنروان
توی تو که جز تو جهاندار نیست
خرد را بدین کار پیکار نیست
مرا ز این هنر سر به سر بهره نیست
که با پیل کین جستنم زهره نیست
به کین سیاوش بریدمش سر
به هفتاد خون برادر پدر
روانش روان ورا بنده باد
به چنگال شیران تنش کنده باد
*فن "سر و ته یکی" بیژن با هومان ویسه
5
77 ratings
بخورد آب و برخاست بیژن به درد
ز دادار نیکی دهش یاد کرد
تن از درد لرزان چو از باد بید
دل از جان شیرین شده ناامید
به یزدان چنین گفت کای کردگار
تو دانی نهان من و آشکار
اگر داد بینی همی جنگ ما
بر این کینه جستن بر آهنگ ما
ز من مگسل امروز توش مرا
نگه دار بیدار هوش مرا
جگر خسته هومان بیامد چو زاغ
سیه گشت از درد رخ چون چراغ
بدان خستگی باز جنگ آمدند
گرازان به سان پلنگ آمدند
همی زور کرد این بر آن آن بر این
گه این را بسودی گه آن را زمین
ز بیژن فزون بود هومان به زور
هنر عیب گردد چو برگشت هور
ز هر گونه زور آزمودند و بند
فراز آمد آن بند چرخ بلند
بزد دست بیژن به سان پلنگ
ز سر تا میانش بیازید چنگ
گرفتش به چپ گردن و راست ران
*خم آورد پشت هیون گران
برآوردش از جای و بنهاد پست
سوی خنجر آورد چون باد دست
فرو برد و کردش سر از تن جدا
فگندش به سان یکی اژدها
بغلتید هومان به خاک اندرون
همه دشت شد سر به سر جوی خون
نگه کرد بیژن بدان پیلتن
فگنده چو سرو سهی بر چمن
شگفت آمدش سخت و برگشت از اوی
سوی کردگار جهان کرد روی
که ای برتر از جایگاه و زمان
ز جان سخنگوی و روشنروان
توی تو که جز تو جهاندار نیست
خرد را بدین کار پیکار نیست
مرا ز این هنر سر به سر بهره نیست
که با پیل کین جستنم زهره نیست
به کین سیاوش بریدمش سر
به هفتاد خون برادر پدر
روانش روان ورا بنده باد
به چنگال شیران تنش کنده باد
*فن "سر و ته یکی" بیژن با هومان ویسه
10,174 Listeners
235 Listeners
492 Listeners
2,738 Listeners
339 Listeners
566 Listeners
92 Listeners
3,003 Listeners
514 Listeners
4 Listeners
6 Listeners
56 Listeners