
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام شعر: بازگردان تن سرگشته
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________
دور از شهر و دیار خود شدم با تیرگان همخانه، آه از این بدانگیزی!
داغ حسرت میگذارد باقی عمر مرا هر دم!
من ز راه خود به در بودستم آیا؟
فاش کردم رازهایی را
یا نگفتم آنچه کان شاید...
شمعی آیا بر سرِ بالینشان روشن شد از دستم؟
زیرکلهٔ سرد شب در راه
لکهٔ خونی به کس دادم نشانی؟
سخت میترسم که این خاموش فرتوت
سقف بشکافد
بر سرِ من!
خاکدان همچون دل عفریت مرده گنده دارد تن
در برِ من!
هر زمان اندیشم از من در جهان چیزی نمانَد غیر آهی
هم به همچند سری مو، راه جستن
در بساطِ خشک خارستان نیابم نقشهٔ راهی.
ای رفیق روزِ رنج بینوایی!
از کدامین راه بر سوی فضای تیرگان این راه را دادی درازی؟
ازهمان ره رو به گلگشت دیاران بازگردان این تن سرگشتهات را
و «سناور*» که طلای زرد را مانَد به هنگامِ گلِ خود
بگسلد از خندههایش بر مزار تو گلوبند.
▨
نیما یوشیج
شهریور ماه ۱۳۲۱
ـــــــــــ
پینوشت: به گویش مازندرانی به صنوبر، سناور می گویند.
By شهروز کبیری▨ نام شعر: بازگردان تن سرگشته
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________
دور از شهر و دیار خود شدم با تیرگان همخانه، آه از این بدانگیزی!
داغ حسرت میگذارد باقی عمر مرا هر دم!
من ز راه خود به در بودستم آیا؟
فاش کردم رازهایی را
یا نگفتم آنچه کان شاید...
شمعی آیا بر سرِ بالینشان روشن شد از دستم؟
زیرکلهٔ سرد شب در راه
لکهٔ خونی به کس دادم نشانی؟
سخت میترسم که این خاموش فرتوت
سقف بشکافد
بر سرِ من!
خاکدان همچون دل عفریت مرده گنده دارد تن
در برِ من!
هر زمان اندیشم از من در جهان چیزی نمانَد غیر آهی
هم به همچند سری مو، راه جستن
در بساطِ خشک خارستان نیابم نقشهٔ راهی.
ای رفیق روزِ رنج بینوایی!
از کدامین راه بر سوی فضای تیرگان این راه را دادی درازی؟
ازهمان ره رو به گلگشت دیاران بازگردان این تن سرگشتهات را
و «سناور*» که طلای زرد را مانَد به هنگامِ گلِ خود
بگسلد از خندههایش بر مزار تو گلوبند.
▨
نیما یوشیج
شهریور ماه ۱۳۲۱
ـــــــــــ
پینوشت: به گویش مازندرانی به صنوبر، سناور می گویند.