
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام شعر: لکه دار صبح
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
چشم بودم بررحیلِ صبحِ روشن
با نوای این سحرخوان شادمان من نیز میخواندم به گلشن
در نهانی جایِ این وادی
بر پریدنهای رنگِ این ستاره
بود هر وقتم نظاره
کاروان فکرهای دور دور این جهان بودم
راههای هولناکِ شببریده
تا پس دیوارِ شهرِ صبح اکنون دررسیده
بر سر خاکسترم ره بود
وین سخن را دمبهدم گویا
«میرسد صبح طلایی
میرمند این تیرهرویان
پس به پایانِ جدایی
چشم میبندم به روشنهای دیگر سان»
آمد از ره این زمان آن صبح
لیک افسوس!
گرچه از خنده شکفته
زیر دندانش ز چرکین شبی تیره نهفته
مینماید لکهداری روی خاکستر سواری
میدمد بر صورت خاکی
همردیف نابکاری.
لکهدارِ صبح با روی سفیدش روبروی من
مینشیند خنده بر لب
میپراند تیرهای طعنهٔ خود را به سوی من
آه! این صبحِ سراسیمه
از رهِ دهشتفزای این بیابانها رسیده
تا بدین جانب عبث با سر دویده
از سفیداب رخِ زردش زدوده
رنگ گلگونتر
پس به زرد چرکآلود
مینماید پیش چشم من
نه چنان که در دگر جا.
▨
نیما یوشیج
دهم شهریور ماه ۱۳۲۰
یوش
By شهروز کبیری▨ نام شعر: لکه دار صبح
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
چشم بودم بررحیلِ صبحِ روشن
با نوای این سحرخوان شادمان من نیز میخواندم به گلشن
در نهانی جایِ این وادی
بر پریدنهای رنگِ این ستاره
بود هر وقتم نظاره
کاروان فکرهای دور دور این جهان بودم
راههای هولناکِ شببریده
تا پس دیوارِ شهرِ صبح اکنون دررسیده
بر سر خاکسترم ره بود
وین سخن را دمبهدم گویا
«میرسد صبح طلایی
میرمند این تیرهرویان
پس به پایانِ جدایی
چشم میبندم به روشنهای دیگر سان»
آمد از ره این زمان آن صبح
لیک افسوس!
گرچه از خنده شکفته
زیر دندانش ز چرکین شبی تیره نهفته
مینماید لکهداری روی خاکستر سواری
میدمد بر صورت خاکی
همردیف نابکاری.
لکهدارِ صبح با روی سفیدش روبروی من
مینشیند خنده بر لب
میپراند تیرهای طعنهٔ خود را به سوی من
آه! این صبحِ سراسیمه
از رهِ دهشتفزای این بیابانها رسیده
تا بدین جانب عبث با سر دویده
از سفیداب رخِ زردش زدوده
رنگ گلگونتر
پس به زرد چرکآلود
مینماید پیش چشم من
نه چنان که در دگر جا.
▨
نیما یوشیج
دهم شهریور ماه ۱۳۲۰
یوش