
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام شعر: سایهی خود
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
در ساحتِ دهلیزِ سرای من و تو
مردیست نشسته از بَرَش مشعل نور
هر روز و به هر شب از برای من و تو
در بر بگشاده نقشهای زین شبِ دور..
انگیخته از نهادش
رگهای صدا
یک خنده نه از لبانش
یک دم شده وا.
میبیند او به زیرِ ویرانهی شب
در روشنیِ شرارهای سردشده
در شادیِ روزی، نه در آن خورشیدی
در گردشِ یک شبِ پر از درد شده
نو میکند او هزار اندوهِ نهفت.
اما چو به ناگهان نگاهش افتد
بر سایهی خود اگرچه از او نه جدا
لبخند زده
فریاد برآوَرَد. بماند
از چشم من و تو در زمان ناپبدا.
▨
نیما یوشیج
فروردین ماه ۱۳۲۱
By شهروز کبیری▨ نام شعر: سایهی خود
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
در ساحتِ دهلیزِ سرای من و تو
مردیست نشسته از بَرَش مشعل نور
هر روز و به هر شب از برای من و تو
در بر بگشاده نقشهای زین شبِ دور..
انگیخته از نهادش
رگهای صدا
یک خنده نه از لبانش
یک دم شده وا.
میبیند او به زیرِ ویرانهی شب
در روشنیِ شرارهای سردشده
در شادیِ روزی، نه در آن خورشیدی
در گردشِ یک شبِ پر از درد شده
نو میکند او هزار اندوهِ نهفت.
اما چو به ناگهان نگاهش افتد
بر سایهی خود اگرچه از او نه جدا
لبخند زده
فریاد برآوَرَد. بماند
از چشم من و تو در زمان ناپبدا.
▨
نیما یوشیج
فروردین ماه ۱۳۲۱