تیکه پاره های پاییز | Pieces of Autumn
پاییز تنها فصلی میتونه باشه که حال این روزای مارو بیان میکنه، غمگین و سرد و در عین حال زیبا و خواستنی. تیکه پاره های پاییز تنها تصورات یک درونگرای معتاد به فکر
هست.
در نهایت ممنونم از وقتی که برای این قسمت گذاشتین با تموم نقص ها و ایراداتش... :)
فصل ها بهانه ان، ما همگی رهگذریم...🍁
Autumn ( Fall ) is the season that beautifully expresses our mood these days. Its colours are vibrant and desirable, and its coolness is refreshing. Even though it may seem sad and cold, it brings a sense of joy and comfort to our hearts; maybe it's the reality of the world. "The Pieces of Autumn" is just like the tons of imagination of an introverted person who may be addicted to his/her thoughts.
It's better to say Overthinking Addiction.
At last, it's an honour to have you and I'm proud of it.
Seasons are just a pretext, we are just "Travellers".🍂
Musics:
Cigarettes after sex - apocalypse ( instrumental )
d4vd - Here With Me ( instrumental)
Kourosh Yaghmaei - Paeiz
Podcast lyric:
امروز بی تکیه، بی سرپناه
در جست و جوی آرامش، در دنیایی شیداییم.
تفاهم در تضاد ها و
تضاد در تفاهم های زندگی داریم.
در دنیایی زندگی می طلبیم دنبال علاجیم
که مارو پس میزنه.
انگار این صاحب خونه
از مستجر طولانی مدتش، میترسه.
گاهی اوقات به این فکر میکنم،
که با اینکه مسافریم،
چرا طلب ثبات دنیا رو میکنیم؟
بدون دلیل، بدون شرح.
انگار بعضی تصمیمات منطق نیاز نداره،
نه... به اون نیازمند نیست؛
انگار آدما هرچند به عرفان برسن، اما
دولت ها و ایده ها باعث گشنگی
زیادی خواهی هاست.
در دنیای زیادهخواه ها و مظلومان
فرقی ندارم. من تنها یک چرخه ام،
نیازمند گذر زمان، نیازمند تکرار.
سفر میکنم در ذهن مسافران،
ایده می فروشم به کنجکاوان،
ظهور میکنم زمان کم توانی متظاهران
اما، همهی اونا بی اطمینانن و من،
مطمئن نیستم.
هرچند، من اولیش نبودم،
آخریشم نیستم.
در بین این نوشته ها،
سوالم فراموش شد. اینکه:
مایی که موندنی نیستیم
دنبال موندن ها و نموندن های دنیاییم؟
شاید باید رفت،
شاید باید گذشت
از این همه فکر و خیال و متناقض ها.
شاید ارزش معنیه دیگه ای داره!
در دنیایی که ثروتمندان موفقن،
موفق ها نمادن،
و غیر موفق ها هم پیمان ما،
گریزی وجود نداره.
جامعه میتونه با دو سه نفر تکرار شه
اما، کی یاغی خودشو معرفی میکنه؟
ما میل ساختن داریم،
حتی وقتی تخریب میکنیم.
یاغی هارو به سقوط دعوت میکنیم
که به حفظ ساختن چرخه کمک کرده باشیم
و در نهایت، اعتبار میسازیم.
من حال بد سقوط یک قهرمانم،
و اما درد دوباره برخاستنم.
من مثله سایه ام، عاشق روشنایی.
اونقدر عاشق، که به معشوق
تاثیر میدم و در نهایت،
بی مصرف خطاب میشم.
من نه دلیل حال خوبم،
نه معشوق روشنایی،
و نه اونقدر سرد که خاکم کنی.
من پاییزم، رهگذر واقعی.
دلیل دیده شدن دلداده هام،
و خودم تنها ترین.
گِله ای نیست؛ من تنها تصور کردم
از بودن ها و نبودن هام.
در لحظه کلامم، و در لحظه ی دیگه
دست لرزان نویسنده کلمات.
انگار نویسنده در مکان و زمان
گمشده که مبهم مینویسه؛
مثل دنیا شیدا شده
و دلخوره از این همه فضولی های
متظاهر به کنجکاوی.
از جنس خلاقیتم اما در آسایشگاه،
کنار ابر قهرمان ها، قاتل های سریالی
و شاید، مسافرین زمان.
انگار مهم نیست که سوالی رو
مطرح کنی، همیشه سوالای مهم تری
پیدا میشه؛ مثل تیکه پاره بودن
موضوع های گفته های من،
و هویت من.
بن بست همیشه مانع کنجکاوی نمیشه.
من یه رهگذر خمیده ام،
که از کنارت هرروز رد میشم، و علاقه
به دونستنم نداری.
ظلم آدم و مظلومیت دنیام.
در انتها من، کسی ام که گوشه ای نشستم
و به این تیکه پاره های ذهنی،
اعتیاد دارم.
Music lyric:
تو رگ خشک درختا درد پاییز می گیره
بارون نم نمک آروم روی جالیز می گیره
دیگه سبزی نمیمونه، همه جا برگای زرده
دیگه برگا نمیرقصن، رقص پاییز پر درده
گرمی دستای من کم شده، دستاتو بده
دستای سرد منو گرم بکن، باد پاییز سرده
آفتاب تنبل پاییز دیگه قلبش سرده
بازی ابرا با خورشید منو آروم کرده
تو رگ خشک درختا درد پاییز می گیره
بارون نم نمک آروم روی جالیز می گیره
دیگه سبزی نمیمونه، همه جا برگای زرده
دیگه برگا نمیرقصن، رقص پاییز پر درده
گرمی دستای من کم شده، دستاتو بده
دستای سرد منو گرم بکن، باد پاییز سرده
آفتاب تنبل پاییز دیگه قلبش سرده
بازی ابرا با خورشید منو آروم کرده