
Sign up to save your podcasts
Or


▨ شعر: آنچه نوشتهام
▨ شاعر: رضا براهنی
▨ با صدای: شاعر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــ
تقدیمنامهی شاعر: به الکا
و یک خاطر دیگر خاص آن فریشته است، دیو در او در نیاید
شمس تبریزی
ــــــ
نام تمامی پرندههایی را که در خواب دیدهام
برای تو در اینجا نوشتهام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خواندهام
و دستهایی را که فشردهام
نام تمامی گلها را در یک گلدان آبی
برای تو در اینجا نوشتهام
وقتی که میگذری از اینجا یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در اینجا نوشتهام
و بازوهایت را – وقتی که عشق را و پروانه را پل میشوند، و کفترها را در خویش میفشرند
برای تو در اینجا نوشتهام
یک دایره در باغ کاشتهام که شب آن را خورشید پر میکند، و روز، ماه
و یک ستارهی آزاد گشته از تمامی منظومهها
میروید از خمیرهی آن
آن را هم برای تو در اینجا نوشتهام
مرا ببخش من سالهاست دور ماندهام از تو
اما همیشه، هر چه در همهجا، در شب، یا روز، دیدهام
و هر که را بوسیدهام برای تو در این جا نوشتهام
تنها برای تو در این جا نوشتهام
در دوردستی و، با دلبستگی؛
حجم پرندهی درشتی، در آشیانه مانده، از خستگی؛
روح تمامی نگرانی، در چشمهای
By شهروز کبیری▨ شعر: آنچه نوشتهام
▨ شاعر: رضا براهنی
▨ با صدای: شاعر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــ
تقدیمنامهی شاعر: به الکا
و یک خاطر دیگر خاص آن فریشته است، دیو در او در نیاید
شمس تبریزی
ــــــ
نام تمامی پرندههایی را که در خواب دیدهام
برای تو در اینجا نوشتهام
نام تمامی آنهایی را که دوست داشتهام
نام تمامی آن شعرهای خوبی را که خواندهام
و دستهایی را که فشردهام
نام تمامی گلها را در یک گلدان آبی
برای تو در اینجا نوشتهام
وقتی که میگذری از اینجا یک لحظه زیر پاهایت را نگاه کن
من نام پاهایت را برای تو در اینجا نوشتهام
و بازوهایت را – وقتی که عشق را و پروانه را پل میشوند، و کفترها را در خویش میفشرند
برای تو در اینجا نوشتهام
یک دایره در باغ کاشتهام که شب آن را خورشید پر میکند، و روز، ماه
و یک ستارهی آزاد گشته از تمامی منظومهها
میروید از خمیرهی آن
آن را هم برای تو در اینجا نوشتهام
مرا ببخش من سالهاست دور ماندهام از تو
اما همیشه، هر چه در همهجا، در شب، یا روز، دیدهام
و هر که را بوسیدهام برای تو در این جا نوشتهام
تنها برای تو در این جا نوشتهام
در دوردستی و، با دلبستگی؛
حجم پرندهی درشتی، در آشیانه مانده، از خستگی؛
روح تمامی نگرانی، در چشمهای