
Sign up to save your podcasts
Or
▨ شعر: چه خبر؟ (مَناعی)
▨ شاعر: بیژن الهی
▨ با صدای: شهروز
▨ موسیقی: بداههنوازی سهراب پورناظری
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه خبر؟ مرگِ عالَمی تنها
خاطرش خُفته، شاهدش سَفَری.
جانِ جانان، کجا؟ ورای کجا.
گوشه زد با ستارهی سحری.
چه خبر؟ مرگِ دل. گُلی ندمید
تا به لُطفِ هوا، به گریهی ابر
از زمینْ رازِ آسمان نچشید.
تازه شد داغِ لالههای تری.
چه خبر؟ مرگِ حقْحق و هوهو.
لال شد مرغ و نغمه رفت از یاد،
تا که گُنگانِ دهزبانِ دورو
نازْمستی کنند و جلوهگری.
چه خبر؟ مرگِ قول و فصلِ خطاب.
سپر افکند هر زبانآور:
قَبَسی زنده کرد، نَک چه جواب
چون نَفَس بر میاوَرَد شجری؟
چه خبر؟ تا کمانِ غمزه کشید،
از سَمَن تا چمن بشارت رفت؛
نَحْل پوسید و جز غبار ندید
کس بر اوراقِ بوستان اثری.
دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،
از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.
شُکْرُلله که از صفای اِرَم
سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری.
قصّه نو کرد و تَر نکردم مغز.
چه ثَمَر؟ هیچ، شاهدانِ چمن
همه رفتند و چون برآمد نَغْز
عِشْقِ پیچان به دارِ دیدهوری،
دنیا تَیْه بود و بی سر و ته،
«خانه آبادِ» گفت و دید و شنید
شاهدی میکُنند و بَهبَهبَه
مگسِ بیمَریّ و خِیْلِ خری.
▨
از کتاب حلاج الأسرار (اخبار و اشعار)، نشر بیدگل، صفحه ۱۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیژن الهی در یادداشت این قطعه آورده است؛ مناعی جمع «منعی»، به معنی خبر ِمرگ
«مناعی ما (کارِ 1361) نه ترجمهست، نه تعبیه؛ گردانهست، به معنی موسیقائیِ لفظ، روی قطعهیی با قوافیِ میمی (أنعی الیک...) که حلاج در آخرین شب ِزندان، بعد آخرین راز و نیاز بر زبان راند در حضور ِ دو کس که یکی خادم ِِایام ِ حبس بود و یکی مرید و ملاقاتی
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
5
33 ratings
▨ شعر: چه خبر؟ (مَناعی)
▨ شاعر: بیژن الهی
▨ با صدای: شهروز
▨ موسیقی: بداههنوازی سهراب پورناظری
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
چه خبر؟ مرگِ عالَمی تنها
خاطرش خُفته، شاهدش سَفَری.
جانِ جانان، کجا؟ ورای کجا.
گوشه زد با ستارهی سحری.
چه خبر؟ مرگِ دل. گُلی ندمید
تا به لُطفِ هوا، به گریهی ابر
از زمینْ رازِ آسمان نچشید.
تازه شد داغِ لالههای تری.
چه خبر؟ مرگِ حقْحق و هوهو.
لال شد مرغ و نغمه رفت از یاد،
تا که گُنگانِ دهزبانِ دورو
نازْمستی کنند و جلوهگری.
چه خبر؟ مرگِ قول و فصلِ خطاب.
سپر افکند هر زبانآور:
قَبَسی زنده کرد، نَک چه جواب
چون نَفَس بر میاوَرَد شجری؟
چه خبر؟ تا کمانِ غمزه کشید،
از سَمَن تا چمن بشارت رفت؛
نَحْل پوسید و جز غبار ندید
کس بر اوراقِ بوستان اثری.
دودِ دل تا برآوَرَد شبنم،
از نظر رفت و یادِ غنچه نماند.
شُکْرُلله که از صفای اِرَم
سَمَری ماند و لیلهُالقَمَری.
قصّه نو کرد و تَر نکردم مغز.
چه ثَمَر؟ هیچ، شاهدانِ چمن
همه رفتند و چون برآمد نَغْز
عِشْقِ پیچان به دارِ دیدهوری،
دنیا تَیْه بود و بی سر و ته،
«خانه آبادِ» گفت و دید و شنید
شاهدی میکُنند و بَهبَهبَه
مگسِ بیمَریّ و خِیْلِ خری.
▨
از کتاب حلاج الأسرار (اخبار و اشعار)، نشر بیدگل، صفحه ۱۵
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
بیژن الهی در یادداشت این قطعه آورده است؛ مناعی جمع «منعی»، به معنی خبر ِمرگ
«مناعی ما (کارِ 1361) نه ترجمهست، نه تعبیه؛ گردانهست، به معنی موسیقائیِ لفظ، روی قطعهیی با قوافیِ میمی (أنعی الیک...) که حلاج در آخرین شب ِزندان، بعد آخرین راز و نیاز بر زبان راند در حضور ِ دو کس که یکی خادم ِِایام ِ حبس بود و یکی مرید و ملاقاتی
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
7,878 Listeners
5,934 Listeners
109 Listeners
1,154 Listeners
148 Listeners
431 Listeners
58 Listeners
2,938 Listeners
498 Listeners
19 Listeners
642 Listeners
115 Listeners
5 Listeners
2 Listeners