Share شعر | با صدای شاعر
Share to email
Share to Facebook
Share to X
By Schahrouz
4.5
1010 ratings
The podcast currently has 229 episodes available.
▨ نام شعر: زلف اشفته
▨ شاعر: حضرت حافظ
▨ با صدای: فرامرز اصلانی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــ
زلفآشفته و خِویکرده و خندانلب و مست
پیرهنچاک و غزلخوان و صُراحی در دست
نرگسش عَربدهجوی و لبش افسوسکنان
نیم شب، دوش به بالین من آمد، بنشست
سر فرا گوش من آورد به آوازِ حزین
گفت: ای عاشقِ دیرینهٔ من، خوابت هست؟
عاشقی را که چنین بادهٔ شبگیر دهند
کافر عشق بُوَد گر نشود باده پرست
برو ای زاهد و بر دُردکشان خرده مگیر
که ندادند جز این تُحفه به ما روزِ الست
آن چه او ریخت به پیمانهٔ ما نوشیدیم
اگر از خَمرِ بهشت است وگر بادهٔ پست (مست)
خندهٔ جامِ می و زلفِ گرهگیرِ نگار
ای بسا توبه که چون توبه حافظ بشکست
▨
▨ نام شعر: شکواییهای به خدا
▨ شاعر: شیرکو بیکس
▨ با صدای: شیرکو بیکس (کردی) و ئاگر گداری (ترجمه فارسی)
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــ
له دوای خنکانی حهلهبچه
{حلبچه که نفسش برید}
سکالایێکی دریژم ... نووسی بۆ خوا
{شکواییهای بلند به خدا نوشتم}
بهر له خهلکی بۆ درهختێکم خوێندهوه
{قبل از هرکس، برای درختی خواندمش}
درهخت گریا
{درخت گریست}
له پهنایا باڵندهیهکی پوستهچی وتی باشه
{در پناهِ درخت، کبوتر نامهرسانی گفت}
کێ بۆت دهبا؟
{چه کسی برایت میبرد؟}
گهر به تهمای منی بیبهم
{اگر میخواهی من ببرم}
من ناگهمه عهرشی خودا
{من نمیتوانم به عرش الهی برسم}
بو به شهو درەنگ
هوا تاریک شد
فریشتهی ڕەش پۆشی شێعرم
{فرشتهی سیاهپوش شعرم}
وتی: تو هیچ خهمت نهبێ
{گفت: غم به دلت راه نده}
من بۆت ئهبهم، ههتا سهری
{من میبرمش، تا آن بالاها}
تا کهشکهلان
{تا ملکوت}
بهڵام بهڵێنت نادهمێ
{اما هیچ قولی نمیدهم}
خۆی نامهکهم لێ وهرگرێ
{خدا خودش نامهات را از دستم بگیرد}
خۆ دهزانی خۆدای گهوره کهی ئهیبێنێ
{خودت که میدانی خدای بزرگ را کسی نمیبیند!}
وتم سپاس، تۆ ههلفڕه
{گفتم سپاسگزارم. تو پرواز کن}
فریشته ئیلهام ههلفڕی و
{فرشتهی الهام پرواز کرد و}
له گهڵ خۆیا سکالای برد
{شکواییه را با خود برد}
ڕوژێ دوایی که هاتهوه
{روز بعدش که بازآمد}
سکرتێری پلهی چواری نووسینگهی خوا
{منشی ردهی چهارم دفتر خدا}
عۆبەید ناوێ و ههر لهسهر ههمان سکالا، له دامێنه
{عبید نامی! زیر همان شکایت نامه، در ادامه}
به عهرهبی بۆی نووسیبوم
{به عربی برایم نوشته بود:}
گهوجه !
{احمق!}
بیکه به عهرهبی، کهس لێره کۆردی نازانێ و
{به عربی بنویس، اینجا کسی کوردی نمیداند و}
نایبهین بۆ خوا…
{نمیبریمش برای خدا…}
▨
شیرکو بیکس
▨ نام شعر: تا به یاد آورم که انسانم
▨ شاعر: محمود کیانوش
▨ با صدای: محمود کیانوش
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
هنگامی که آسمان، سرِ من
و زمین، قلبِ من است
به ترانهی خورشید میاندیشم
که خود آن را در تاریکی سرودهام.
در این هنگام
دریا و همهی دریاها
در سینهام دامن میگسترند
و درخت و همهی درختها
در رگهایم میرویند
و در بازوهایم شکوفه میدهند
تا فراموش کنم که تنهایم
تا به یاد آورم که انسانم
▨
محمود کیانوش
از کتاب شکوفه حیرت (مجموعه اشعار محمود کیانوش)
▨ نام شعر: هدیه
▨ شاعر: فروغ فرخزاد
▨ با صدای: پردیس رحیمینصر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
من از نهایت شب حرف میزنم
من از نهایت تاریکی
و از نهایت شب حرف میزنم
اگر به خانهی من آمدی برای من ای مهربان چراغ بیار
و یک دریچه که از آن
به ازدحام کوچهی خوشبخت بنگرم.
▨
فروغ فرخزاد
از دفتر شعر تولدی دیگر (شامل شعرهای ۱۳۳۸ تا ۱۳۴۲)
▨ نام شعر: صبر خدا (عحب صبری خدا دارد)
▨ شاعر: معینی کرمانشاهی
▨ با صدای: معینی کرمانشاهی
▨ موسیقی: کیهان کلهر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــــــــــ
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
همان یک لحظهی اول
که اول ظلم را میدیدم از مخلوقِ بیوجدان
جهان را با همه زیبایی و زشتی
به روی یکدگر ویرانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که در همسایهی صدها گرسنه
چند بزمی، گرمِ عیش و نوش میدیدم
نخستین نعرهی مستانه را خاموش آن دم، بر لبِ پیمانه میکردم..
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که میدیدم یکی عریان و لرزان، دیگری پوشیده از صد جامهی رنگین
زمین و آسمان را واژگون، مستانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
نه طاعت میپذیرفتم
نه گوش از بهر استغفار این بیدادگرها تیز کرده
پارهپاره در کفِ زاهدنمایان، سبحهی صددانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
برای خاطر ِتنها یکی مجنونِ صحراگردِ بیسامان
هزاران لیلیِ نازآفرین را کو به کو آواره و دیوانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
به گِردِ شمعِ سوزان ِ دلِ عشاقِ سرگردان ،
سراپای وجودِ بیوفا معشوق را پروانه میکردم. .
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
به عرشِ کبریایی، با همه صبرِ خدایی
تا که میدیدم عزیزِ نابهجایی، ناز بر یک ناروا گردیده خواری میفروشد ،
گردش این چرخ را
وارونه، بیصبرانه، میکردم.
عجب صبری خدا دارد
اگر من جای او بودم
که میدیدم مشوّش عارف و عامی، ز برق فتنهی این علم ِ عالمسوزِ مردمکُش ،
به جز اندیشهی عشق و وفا، معدوم هر فکری
در این دنیای پُر افسانه میکردم.
عجب صبری خدا دارد
چرا من جای او باشم؟
همین بهتر که او خود جای خود بنشسته و تابِ تماشای تمام زشتکاریهای این مخلوق را دارد
وگرنه من به جای او چو بودم
یکنفس کی عادلانه سازشی
با جاهل و فرزانه میکردم؟
عجب صبری خدا دارد!
عجب صبری خدا دارد!
▨
رحیم معینی کرمانشاهی
مشهور به سخن سالار و متخلص به بهار
از کتاب ای شمعها بسوزید
▨ نام شعر (ترانه): پوست شیر
▨ شاعر: ایرج جنتیعطایی
▨ با صدای: ایرج جنتیعطایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
قلبِ تو قلب پرنده پوستت اما پوست شیر
زندون تنو رها کن، ای پرنده! پر بگیر
اون ورِ جنگل تنسبز، پشتِ دشت سر به دامن
اون ورِ روزای تاریک، پشت نیمشبای روشن
برای باورِ بودن جایی شاید باشه، شاید
برای لمس تنِ عشق کسی باید باشه، باید
که سرِ خستگیاتو به روی سینه بگیره
برای دلواپسیهات واسه سادگیت بمیره
حرف تنهایی قدیمی اما تلخ و سینهسوزه
اولین و آخرین حرف، حرف هر روز و هنوزه
تنهایی شاید یه راهه؛ راهیه تا بینهایت
قصهی همیشه تکرار هجرت و هجرت و هجرت
اما تو این راه که همراه جز هجومِ خار و خس نیست
کسی شاید باشه، شاید، کسی که دستاش قفس نیست
▨
ایرج جنتیعطایی
از دفتر شعر «زمزمههای یک شب سیساله»
▨ نام شعر: دانوب خاکستری
▨ شاعر: محمد مختاری
▨ با صدای: محمد مختاری
♪ پالایش و تنظیم: شهروز
─────♪ ─────
این خوانش در تاریخ ۱۸ فروردین ماه ۱۳۷۷ انجام شده؛ یعنی نه ماه پیش از قتل دردناک او
─────♪ ─────
آن اتفاق که روزی باید میافتد آیا افتاده است؟
یا من هنوز باید از این سو به آن سوی دنیا بگذرم
و چشم در چشم بگردانم بگردم بر خطی که رویا در انتهایش ثابت میماند؟
تا آمدم درخشش خورشید را بر برف خاموش و یکدست تماشا کنم
تاریکی و هیاهو نگاه و شیشه را فرو بلعید و محو شد مسافتشمار
تاریخ در فضای سیاهی معلق است
و کش میآید در نقطهچینی سفید که سرعت میگیرد دمبهدم
اینجا کجای دنیاست؟
بعد از درختهای سپیدی که دیدهام
بعد از هزار رود که میباید آبی میزد (اما قطعا سیاه میزدهست)
تازه عبورم از جنگلهاییست که بوی خاسکتری میپیچانند
از کوره راههای پوشیده
همراز استخوانی کسانی که چشم میگشودهاند از دودی خاکستری به ابری خاکستری
که سایه میانداخته است بر رویا و جنایت
از کورههای دیروز فاصلهای نیست تا این حافظه که محو میگذرد
از این تونل که بگذرم انگار باز میخواهد اتفاق بیفتد
خانه چه دور مانده است و گورستانها چقدر تکرار میشوند
▨
محمد مختاری - وین لینتس ۲۶ بهمن ۱۳۷۴
از مجموعه شعر وزن دنیا صفحهی ۹۳
▨ نام شعر: لیلی (من آبروی عشقم)
▨ شاعر: نصرت رحمانی
▨ با صدای: نصرت رحمانی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــ
لیلی!
چشمت خراج سلطنت شب را
از شاعران شرق طلب میکند
من آبروی حرمت عشقم
هشدار
تا به خاک نریزی
من آبروی عشقم
لیلی!
پر کن پیاله را
آرامتر بخوان
آواز فاصلههای نگاه را
در کوچههای فرصت و میعاد!
بگشای بند موی، بیفشان
شب را میان شب
با من بدار حوصله، اما
نه با عتاب!
گفتی:
گل در میان دستت میپژمرد
گفتم که:
خواب
در چشمهای مان به شهادت رسیده است
گفتی که:
خوب ترینی
آری، خوبم
شعرترم
تاج سه ترک عرفانم
درویشم
خاکم
آیینهدار رابطهام بنشین
بنشین کنار حادثه بنشین
یاد مرا به حافظه بسپار
اما…، نام مرا
بر لب مبند که مسموم میشوی
من داغ دیدهام
لیلی!
از جای پای تو
بر آستانهی درگاه
بوی فرار میآید
آتش مزن به سینهی بستر
با عطر پیکر برهنهی سبزت
بنشین
بانوی بانوان شب و شعر
خانم
لیلی
کلید صبح
در پلکهای توست
دست مرا بگیر
از چارراه خواب گذر کن
بگذار و بگذریم زین خیل خفتگان!
دست مرا بگیر
تا بسرایم
در دستهای من بال کبوتریست
لیلی
من آبروی عاشقان جهانم
هشدار تا به خاک نریزی
من پاسدار حرمت دردم
چشمت خراج میطلبد
آنک خراج
لیلی
وقتی که پاک میکنی خط چشمت را
دیوارهای این شب سنگین را
در هم شکسته وای … که بیداد میکنی
وقتی که پاک میکنی خط چشمت را
در باغهای سبز تنت شب را
آزاد میکنی
لیلی!
بی مرز باش
دیوار را ویران کن
خط را به حال خویش رها کن
بی خط و خال باش
با من بیا همیشه ترین باش
بارید شب
بارش سیل اشکها شکست
خط سیاه دایرهی شب را
خط پاک شد
گل در میان دستم پر پر زد و فسرد
در هم دوید خط
ویران شد!
لیلی!
بی مرز عشقبازی کن
بی خط و خال باش
با من بیا که خوب ترینم
با من که آبروی عشقم
با من که
شعرم
شعرم
شعرم
وای…. در من وضو بگیر
سجادهام، بایست کنارم
رو کن به من که قبلهی عشاقم
آنگه نماز را
با بوسهای بلند
قامت ببند
لیلی!
با من بودن خوب است
من میسرایمت
▨
نصرت رحمانی
ــــــــــــــ
پینوشت: متن شعر منطبق بر خوانش شاعر است و با نسخهی چاپ شده در کتاب، تفاوتهایی دارد. شکل مکتوب شعر، در داخل آکولاد {} آمده است.
▨ نام شعر: او را صدا بزن
▨ شاعر: نیما یوشیج
▨ با صدای: احمد کیایی
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
جَیب سحر شکافته ز آوای خود خروس
می خواند.
بر تیزپایدلکش آوای خود سوار
سوی نقاط دور
می راند.
بر سوی درّهها که در آغوش کوهها
خواب و خیال روشن صبحند.
بر سوی هر خراب و هر آباد
هر دشت و هر دمن
او را صدا بزن!
بسیار شد به خواب
این خفتهی فلج.
در انتظار یک
روز خوش فرج.
پیوندهای او
گشتند سرد
از بس که خواب کرد
از بس که خواب کرد
بیم است کاو نخیزد از رخوت بدن
او را صدا بزن!
کوچید کاروان که به ده بود. مدتی است
در چادر سفید عروس ایستاده است
با چه طراوتی
زیر «شماله» می گذرد ده. جدار راه
چیده شده است با
تنهایی از زنان
تنهای مردها
تنهای برهنه
تنهای ژندهپوش
آورده شادی همگان را به کار جوش.
و یک کمر بزرگ شدهست آشیانه تا
قاپد هر آن صدای گریزنده از دهن
او را صدا بزن!
آ وقت کاو رسید
چار اسبه از رهش،
در قلعه کس ندید
زین رو به گوشهای
رفت و بیارمید.
پای آبله ز راه و تنش کوفته شده
گویی خیال زندگیاش از ره دماغ
با ناامیدیای نهبهجا روفته شده،
اما کنون که خسته تن از جنگ تن به تن
او را صدا بزن!
گرگی کشید کلّه و از کوه شد به زیر
مطرود دلپلید
بر تخته بست امید
(هر شکل نابهجای نهان
در گوشههای معرکه میماند)
تا دید کاو خروس
میخواند؛
و آوای او چو ضربت بر قطعهی چدن
او را صدا بزن!
▨
نیما یوشیج
دی ماه ۱۳۲۵
▨ نام شعر: زنی که صاعقهوار آنک، ردای شعله به تن دارد
▨ شاعر: حسین منزوی
▨ با صدای: شاعر
♬ پالایش و تنظیم: شهروز
ــــــــــــــــــــــــ
زنی که صاعقه وار آنک، ردای شعله به تن دارد
فرو نيامده خود پيداست که قصد خرمن من دارد
هميشه عشق به مشتاقان ، پيام وصل نخواهد داد
که گاه پيرهن يوسف، کنايه های کفن دارد
کیام ،کیام که نسوزم من؟ تو کيستی که نسوزانی؟
بهل که تا بشود ای دوست! هر آنچه قصد شدن دارد
دوباره بيرق مجنون را دلم به شوق میافرازد
دوباره عشق در اين صحرا هوای خيمه زدن دارد
زنی چنين که تويی بی شک ،شکوه و روح دگر بخشد
به آن تصوّر ديرينه ،که دل ز معنی زن دارد
مگر به صافی گيسويت ،هوای خويش بپالايم
در اين قفس که نفس در وی، هميشه طعم لجن دارد
The podcast currently has 229 episodes available.
7,821 Listeners
1,015 Listeners
2,451 Listeners
6,206 Listeners
159 Listeners
357 Listeners
229 Listeners
2,460 Listeners
421 Listeners
420 Listeners
305 Listeners
522 Listeners
1,794 Listeners
119 Listeners
75 Listeners