
Sign up to save your podcasts
Or
▨ نام شعر: قصیدهی آبی خاکستری سیاه (کاملترین نسخه موجود با صدای شاعر)
▨ شاعر: حمید مصدق
▨ با صدای: شاعر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________________
*این نسخه کاملترین خوانش موجود از این قصیده، با صدای خود شاعر است، اگرچه با نسخهی نهایی چاپ شده توسط شاعر، کم و بیشی هایی دارد در ادامه متن دکلمه شده آمده و در بخش هایی که بعدا کاملتر شده، سه نقطه ... گذاشته شده..*
────── ♪ ──────
من قامت بلند تو را در قصیدهای
با نقش ِ قلب ِ سنگ ِ تو، تصویر میکنم
...
در شبان غم تنهايي خويش
عابد چشم سخنگوي تو ام
من در اين تاريكي
من در اين تيره شب جانفرسا
زائر ظلمت گيسوي توام
...
شكن گيسوي تو
موج درياي خيال
كاش با زورق انديشه شبی
از شط گيسوي مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم
كاش بر اين شط مواج سياه
همهی عمر سفر میكردم
...
وای، باران
باران
شيشهی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس ِ سرد ِ اتاقم دلتنگ
میپرد مرغ ِ نگاهم تا دور
وای، باران
باران
پر ِ مرغان نگاهم را شست
خواب رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت ِ خاموشیهاست
با تو در خواب مرا
لذت ناب همآغوشی هاست
من شكوفايى گلهاى اميدم را در روياها مىبينم
و ندايى كه به من مىگويد
“گر چه شب تاريك است
دل قوىدار ، سحر نزديك است “
دل من در دل شب
خواب پروانهشدن مىبيند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مىچيند
آسمانها آبى
پر ِ مرغان صداقت آبىست
ديده در آينهى صبح تو را مىبيند
از گريبان تو صبح صادق
مىگشايد پر و بال
تو گل سرخ منى
تو گل ياسمنى
تو چنان شبنم پاك ِ سحرى
نه
از آن پاكترى
تو بهارى
نه
بهاران از توست
از تو مىگيرد وام
هر بهار اين همه زيبايى را
...
در سحرگاه سر از بالش خواب بردار
كاروانهاى فرومانده خواب از چشمت بيرون كن
باز كن پنجره را
تو اگر بازكنى پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زيبايى را
بگذر از زيور و آراستگى
من تو را با خود تا خانهى خود خواهم برد
كه در آن شكوت پيراستگى
چه صفايى دارد
آرى از سادگياش
چون تراويدن مهتاب به شب
مهر از آن مىبارد
باز كن پنجره را
من تو را خواهم برد
به عروسى عروسكهاى
کودک خواهر من
كه در آن مجلس جشن
صحبتى نيست ز دارايى داماد و عروس
صحبت از سادگى و كودكى است
چهرهاى نيست عبوس
کودک خواهر من
در شب جشن عروسى عروسكهايش مىرقصد
کودک خواهر من
امپراتورى پر وسعت خود را هر روز
شوكتى مىبخشد
کودک خواهر من نام تو را مىداند
نام تو را مىخواند
گل قاصد آيا
با تو اين قصهى خوش خواهد گفت؟
باز كن پنجره را
من تو را خواهم برد
به سَرِ رود خروشان حيات
آب اين رود به سرچشمه نمىگردد باز
بهتر آن است كه غفلت نكنيم از آغاز
باز كن پنجره را
صبح دميد
...
و چه رویاهایی
که تبه گشت و گذشت
و چه پیوند صمیمیتها
که به آسانی یک رشته گسست
چه امیدی، چه امید؟
چه نهالی که نشاندم من و، بی بر گردید
دل من میسوزد
که قناریها را پر بستند
که پر پاک پرستوها را بشکستند
و کبوترها را
آه کبوترها را
و چه امید عظیمی به عبث انجامید
در ميان من و تو فاصلههاست
گاه میانديشم
میتواني تو به لبخندي اين فاصله را برداريی
تو توانايي بخشش داري
دستهاي تو توانايي آن را دارد
كه مرا
زندگاني بخشد
چشمهای تو به من میبخشدی
شور عشق و مستي
و تو چون مصرع شعري زيبا
سطر برجستهاي از زندگي من هستي
...
من به بیسامانی
باد را میمانم
من به سرگردانی
ابر را میمانم
من به آراستگي خنديدم
من ژوليده به آراستگي خنديدم
سنگ طفلی، اما
خواب نوشين كبوترها را در لانه میآشفت
قصهی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان میگفت
باد با من میگفت:
” چه تهيدستي مرد “
...
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
5
33 ratings
▨ نام شعر: قصیدهی آبی خاکستری سیاه (کاملترین نسخه موجود با صدای شاعر)
▨ شاعر: حمید مصدق
▨ با صدای: شاعر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________________
*این نسخه کاملترین خوانش موجود از این قصیده، با صدای خود شاعر است، اگرچه با نسخهی نهایی چاپ شده توسط شاعر، کم و بیشی هایی دارد در ادامه متن دکلمه شده آمده و در بخش هایی که بعدا کاملتر شده، سه نقطه ... گذاشته شده..*
────── ♪ ──────
من قامت بلند تو را در قصیدهای
با نقش ِ قلب ِ سنگ ِ تو، تصویر میکنم
...
در شبان غم تنهايي خويش
عابد چشم سخنگوي تو ام
من در اين تاريكي
من در اين تيره شب جانفرسا
زائر ظلمت گيسوي توام
...
شكن گيسوي تو
موج درياي خيال
كاش با زورق انديشه شبی
از شط گيسوي مواج تو من
بوسه زن بر سر هر موج گذر مي كردم
كاش بر اين شط مواج سياه
همهی عمر سفر میكردم
...
وای، باران
باران
شيشهی پنجره را باران شست
از دل من اما
چه کسی نقش تو را خواهد شست؟
آسمان سربی رنگ
من درون قفس ِ سرد ِ اتاقم دلتنگ
میپرد مرغ ِ نگاهم تا دور
وای، باران
باران
پر ِ مرغان نگاهم را شست
خواب رویای فراموشیهاست
خواب را دریابم
که در آن دولت ِ خاموشیهاست
با تو در خواب مرا
لذت ناب همآغوشی هاست
من شكوفايى گلهاى اميدم را در روياها مىبينم
و ندايى كه به من مىگويد
“گر چه شب تاريك است
دل قوىدار ، سحر نزديك است “
دل من در دل شب
خواب پروانهشدن مىبيند
مهر در صبحدمان داس به دست
خرمن خواب مرا مىچيند
آسمانها آبى
پر ِ مرغان صداقت آبىست
ديده در آينهى صبح تو را مىبيند
از گريبان تو صبح صادق
مىگشايد پر و بال
تو گل سرخ منى
تو گل ياسمنى
تو چنان شبنم پاك ِ سحرى
نه
از آن پاكترى
تو بهارى
نه
بهاران از توست
از تو مىگيرد وام
هر بهار اين همه زيبايى را
...
در سحرگاه سر از بالش خواب بردار
كاروانهاى فرومانده خواب از چشمت بيرون كن
باز كن پنجره را
تو اگر بازكنى پنجره را
من نشان خواهم داد
به تو زيبايى را
بگذر از زيور و آراستگى
من تو را با خود تا خانهى خود خواهم برد
كه در آن شكوت پيراستگى
چه صفايى دارد
آرى از سادگياش
چون تراويدن مهتاب به شب
مهر از آن مىبارد
باز كن پنجره را
من تو را خواهم برد
به عروسى عروسكهاى
کودک خواهر من
كه در آن مجلس جشن
صحبتى نيست ز دارايى داماد و عروس
صحبت از سادگى و كودكى است
چهرهاى نيست عبوس
کودک خواهر من
در شب جشن عروسى عروسكهايش مىرقصد
کودک خواهر من
امپراتورى پر وسعت خود را هر روز
شوكتى مىبخشد
کودک خواهر من نام تو را مىداند
نام تو را مىخواند
گل قاصد آيا
با تو اين قصهى خوش خواهد گفت؟
باز كن پنجره را
من تو را خواهم برد
به سَرِ رود خروشان حيات
آب اين رود به سرچشمه نمىگردد باز
بهتر آن است كه غفلت نكنيم از آغاز
باز كن پنجره را
صبح دميد
...
و چه رویاهایی
که تبه گشت و گذشت
و چه پیوند صمیمیتها
که به آسانی یک رشته گسست
چه امیدی، چه امید؟
چه نهالی که نشاندم من و، بی بر گردید
دل من میسوزد
که قناریها را پر بستند
که پر پاک پرستوها را بشکستند
و کبوترها را
آه کبوترها را
و چه امید عظیمی به عبث انجامید
در ميان من و تو فاصلههاست
گاه میانديشم
میتواني تو به لبخندي اين فاصله را برداريی
تو توانايي بخشش داري
دستهاي تو توانايي آن را دارد
كه مرا
زندگاني بخشد
چشمهای تو به من میبخشدی
شور عشق و مستي
و تو چون مصرع شعري زيبا
سطر برجستهاي از زندگي من هستي
...
من به بیسامانی
باد را میمانم
من به سرگردانی
ابر را میمانم
من به آراستگي خنديدم
من ژوليده به آراستگي خنديدم
سنگ طفلی، اما
خواب نوشين كبوترها را در لانه میآشفت
قصهی بی سر و سامانی من
باد با برگ درختان میگفت
باد با من میگفت:
” چه تهيدستي مرد “
...
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
7,872 Listeners
5,933 Listeners
109 Listeners
1,154 Listeners
150 Listeners
429 Listeners
58 Listeners
2,938 Listeners
498 Listeners
19 Listeners
644 Listeners
116 Listeners
5 Listeners
2 Listeners