Goddamn it, Anastasia! If you're going to succeed at this thing you're trying to do...you've got to stop being so damn deferential!
لعنت بهت آناستازیا! اگر میخواهی در این مورد موفق بشی باید تلاشتو بکنی
باید اون احساسِ لعنتیتو بهتر نشون بدی
-I can't help being deferential. It's built-in!
نمیتونم به احساسی تر شدنش کمک کنم. درونیه!
-Then change!
پس تغییر کن
- Change? I have changed!
تغییر؟ من تغییر کردم
- I don't mean on the outside. Change on the inside. Take chances, make mistakes. Sometimes it's important not to be perfect. It's important to do the wrong thing!
منظورم از بیرون نیست...از درون عوض شو!
شانس بیار...اشتباه کن
-Do the wrong thing?
اشتباه کنم؟
-Yes
آره!
- Why? I see. To learn from your mistakes
چرا؟ آها فهمیدم...تا از اشتباهاتِ تو درس بگیرم
- No. To make them! To find out what's real and what's not, to find out what you feel. Human beings are terrible messes!
نه. که خودت انجامشون بدی...تا بفهمی چی درسته!چی نیست!بفهمی که چه احساسی داری
آدما اشباهاتِ بدی میکنند
- I'll grant you that. I see, this is what is known as an irrational conversation, isn't it?
باهات موافقم.فهمیدم! این یک مکالمه مبهم شناخته میشه.درسته؟
- This is a human conversation. It's not about being rational. It's about following your heart!
این یک مکالمه انسان گونست.
در مورد عقلِ موجودات نیست.درباره ی پیروی کردن از قلبته!
-And that's what I should do?
و اون کاریه که من باید انجامش بدم؟
-Yes. And you have a heart, Anastazia
I feel it. I don't even believe it sometimes, but I do feel it!
آره! و تو یه قلب داری آناستازیا...من حسش میکنم.
بعضی وقتا باور نمیکنم ولی احساسش میکنم
- And in order to follow that heart...one must do the wrong thing
و به خاطر وجود اون قلب من باید کارِ اشتباه رو انجام بدم؟
- Yes!
آره
- Thank you
ممنون...