شماره (٠٤٩) - ٠٨ آذر ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٢٩٨١ تا ٣٠٦٠
گفت چه صورت زنم ای پهلوان
گفت برزن صورت شیر ژیان
طالعم شیرست، نقش شیر زن
جهد کن رنگ کبودی سیر زن
پهلوان در ناله آمد، کای سنی
مر مرا کشتی، چه صورت می زنی
خیره شد دلاک و بس حیران بماند
تا به دیر، انگشت در دندان بماند
شیر بی دم و سر و اشکم که دید؟
این چنین شیری خدا خود نافرید
ای برادر، صبر کن بر درد نیش
تا رهی از نیش نفس گبر خویش
"گر به هر زخمی تو پر کینه شوی
پس کجا بی صیقل آیینه شوی"
کان گروهی که رهیدند از وجود
چرخ مهر و ماهشان، آرد سجود
در "من و ما" سخت کرده ستی دو دست
هست این جمله خرابی از "دو هست"
گرگ و روبه را "طمع" بود اندر آن
که رود قسمت به عدل خسروان
شیر، چون دانست آن وسواسشان
وانگفت و داشت آن دم پاسشان
لیک با خود گفت، بنمایم سزا
مر شما را، ای خسیسان گدا
شیر با این فکر، می زد خنده فاش
"بر تبسم های شیر ایمن مباش"
"مال دنیا" شد تبسم های حق
کرد ما را مست و مغرور و خلق
"كُلُّ شَيْءٍ هَالِكٌ" جز وجه او
چون نه ای در وجه او، هستی مجو
هر که او بر در، "من و ما" می زند
رد باب است او و بر "لا" می تند
کبودی زدن قزوینی بر شانگاه صورت شیر و پشیمان شدن او به سبب زخم سوزن
__________________________________________
♦️ارجاع به کتاب "مناقب العارفین" / شمس الدین احمد افلاکی (قرن هشتم)
بیان حکایت از قول "بدرالدین تبریزی" از یاران حضرت مولانا /
_ معمار بقعه تربت بود، "....و به انواع کمالات و منقبت متصف؛ مثل نجوم و رقوم و هندسه و سیمیا و کیمیا"