فیلتر شکن خود را روشن کنید......................... شماره (٠٥٣) - ٠٦ دی ماه ١٣٨٩
دفتر اول - ابیات ٣٢٠٥ تا ٣٢٤٤
"اهل نظر دو عالم، در یک نظر ببازند
عشق است و داغ اول بر نقد جان توان زد"
نیستی و نقص، هر جایی که خاست
آیینه خوبی جمله پیشه ها ست
چونکه جامه چست و دوزیده بود
مظهر فرهنگ درزی چون شود
زآنکه ضد را ضد کند ظاهر یقین
زآنکه با سرکه پدید است انگبین
هر که نقص خویش را دید و شناخت
اندر استکمال خود، دو اسبه تاخت
زان نمی پرد به سوی ذوالجلال
کو گمانی می برد خود را کمال
علتی بتر ز پندار کمال
نیست اندر جان تو، ای ذودلال
علت ابلیس، "انا خیری" بده ست
وین مرض در نفس هر مخلوق هست
ور نهد مرهم بر آن ریش تو پیر
آن زمان ساکن شود درد و نفیر
هین ز مرهم سر مکش ای پشت ریش
وآن ز پرتو دان، مدان از اصل خویش
ای بسا کفار را سودای دین
بندشان ناموس و کبر و آن و این
مرتد شدن کاتب وحی، به سبب آنکه پرتو وحی بر او زد، آن آیت را پیش از پیغامبر علیه السلام بخواند، گفت پس من هم محل وحی ام
___________________________________________
تعادل کل این عالم، بر مبنای ترکیبی از اضداد است. در همه امور زندگی، و در هنرها و علوم، تضادها عمل می کند. تضاد روز و شب، و گرما و سرما که در برخی عرض های جغرافیایی به هم می ریزد، می بینیم که برخی موضوعات را از مردم سلب می کند؛ همین نگاه اجمالی که می اندازیم، هنر متعالی که مبانی نظری پیچیده ای داشته باشد، در محدوده عرض جغرافیایی مشخصی به وجود آمده است. و در برخی عرض های جغرافیایی ٥٠ و ٦٠ به بالا، مثل مناطق اسکاندیناوی و آلاسکا و سیبری، هنر ظهور نمی کند، اگر هم باشد، برخی هنرهای بدوی است. این ضدها هستند که دائما یک امر را زنده نگه می دارند، و موجب تداوم آن هستند، زمانی که ضدها از بین بروند، زندگی می میرد.
ضدها، باعث بروز یکدیگر و باعث تداوم یکدیگر هستند، و میان آنها تعادل وجود دارد؛ و البته تعادل به معنی تساوی نیست. در یک غذا، اگر همه مواد از بهترین ها هم باشند، اما نسبت های میان آنها درست نباشد، خب آن غذا مریض می کند. در حجم هم همین است.. در رنگ هم همین است.. و در موسیقی هم همین است. به تعبیری می توانم بگویم که همه اینها یک کار انجام می دهد، در تغذیه زودتر خودش را نشان می دهد، در نگاه کردن دیرتر.. و در گوش کردن باز به گونه ای دیگر. ولی با هر یک حواس که با این نسبت ها مرتبط می شویم، به نحوی خود را نشان می دهد. این بناها و شهرهایی که درست طراحی شده است، شما ببینید چه آرامشی پیدا می کنید، و چه افکاری پیدا می کنید... و در شهری مثل تهران ببینید که چه افکاری به انسان غلبه می کند. مگر می شود در چنین فضایی که نامتعادل است، افکار متعادل، و یا شخصیت متعادل ایجاد کرد.
اگر این نسبت ها در تاریخ قومی از تعادل خود خارج شود، تمام امور مربوط به آن جامعه در آن دوره دچار اختلال می شود، در این شک نکنید. اندازه ها که به هم بخورد، مثل آن غذاست که نمی شود خورد. یک صورت نوعی که به یک دور از تاریخ حاکم می شود، حاصل یک نوع تفکر و حکمت و فلسفه در آن جامعه است که نسبت انسان را با عالم مشخص می کند، و از مناسبات تولیدی و اقتصادی و سیاسی و فرهنگی یک جامعه تشکیل شده است، که اینها مثل حلقه های زنجیر است و به هم مرتبط است. تصور کنید که در یک دوره در جامعه ای هنر بخواهد بسیار متعالی باشد، ولی مناسبات اقتصادی درست نباشد، شاید کمی تقدم و تاخر میان این ها، ولی غیرممکن است.... همگی مانند زنجیر به هم متصل هستند.
"برگرفته از متن سخنرانی"
♦ارجاع به کتاب "انسان کامل" عزیز الدین نسفی (قرن هفتم) / در توضیح مفهوم "بت" ص ١١٢.
"اکنون بدان که بعضی از آدمیان نمی دانند که درین عالم سفلی مسافراند، و به طلب کمال آمده اند. چون نمی دانند به طلب کمال مشغول نیستند، شهوت بطن و شهوت فرج و دوستی فرزند ایشان را فریفته است، و به خود مشغول گردانیده است. و این سه، بتان عوام اند.
و بعضی از آدمیان می دانند که درین عالم سفلی مسافراند و به طلب کمال آمده اند، اما به طلب کمال مشغول نیستند، و دوستیِ آرایش ظاهر که بُت صغیر است، و دوستیِ مال که بُت کبیر است ، و دوستی جاه که بُت اکبر است ، ایشان را فریفته است ، و به خود مشغول گردانیده است، این هر سه بتان خواص اند، و هر شش شاخ های دنیااند و لذات دنیا بیش ازین نیست ... پس بُتان آدمی به حقیقت هفت آمدند ، یکی دوستی نفس ، و دوستی این شش چیز دگر از برای نفس است "