
Sign up to save your podcasts
Or


▨ شعر: نوای نای عراقی
▨ شاعر: شهریار
▨ با صدای: شاعر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________
رهی از نوای نایم بزن و هوای نایی
که دمی چو نی بنالم به نوای بینوایی
به همان فریبِ طفلی، طربِ جوانی از من
به چه جادویی جُدا شد که امان از این جدایی
چه دلی که بر جبینش همه داغِ بینصیبی
چه گلی که بر نگینش همه نقش بیوفایی
به طبابتی که دانی بفرست دردِ عشقم
به علاجِ بیطبیبی و دوای بیدوایی
به خلوصِ خلوت شب، که بر آر سر ز خوابم
به صفای اصفیا و به ولای اولیایی
درِ بارگاهِ نازم بگشا به رخ که آنجا
نه نیازِ خودفروشی نه نمازِ خودنمایی
چه مقامِ کبریایی که فقیرِ خاکساری
سرِ سروری برآرد بهمقامِ کبریایی
من اگر چه بندگی را بهخدا رسانده باشم
همه بندهام خدایا به تو میرسد خدایی
به کمند خود که صیدِ دل عاشقان مسکین
بنواز از آن اسیری! برهان از این رهایی!
بهستارهای سحر کن رهِ وادیِ شب من
که سپیده سر بر آرم به دیارِ روشنایی
به نویدِ آشنا و به صدای پایِ عاشق
در و دشت، نینوا کن به نوای آشنایی
به طوافِ کعبه، سنگِ محکِ ریاضتت بود
که جدا شدیم از هم من و زاهدِ ریایی
بکشان به عاشقانم که کشی به جرم عشقم
مگرم نه وعده دادی که کشی و بر سر آیی؟
غزل عراقی ای دل! نه چنان دمی گرفته است
که تو دم زدن توانی دگر از غزلسرایی
شب هجر بود و شمعم به زبانِ شعله میگفت
تو بسوز شهریارا که تو سازگار مایی
▨
سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی
متخلص به شهریار
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.
By Schahrouz Kabiri5
33 ratings
▨ شعر: نوای نای عراقی
▨ شاعر: شهریار
▨ با صدای: شاعر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
_________
رهی از نوای نایم بزن و هوای نایی
که دمی چو نی بنالم به نوای بینوایی
به همان فریبِ طفلی، طربِ جوانی از من
به چه جادویی جُدا شد که امان از این جدایی
چه دلی که بر جبینش همه داغِ بینصیبی
چه گلی که بر نگینش همه نقش بیوفایی
به طبابتی که دانی بفرست دردِ عشقم
به علاجِ بیطبیبی و دوای بیدوایی
به خلوصِ خلوت شب، که بر آر سر ز خوابم
به صفای اصفیا و به ولای اولیایی
درِ بارگاهِ نازم بگشا به رخ که آنجا
نه نیازِ خودفروشی نه نمازِ خودنمایی
چه مقامِ کبریایی که فقیرِ خاکساری
سرِ سروری برآرد بهمقامِ کبریایی
من اگر چه بندگی را بهخدا رسانده باشم
همه بندهام خدایا به تو میرسد خدایی
به کمند خود که صیدِ دل عاشقان مسکین
بنواز از آن اسیری! برهان از این رهایی!
بهستارهای سحر کن رهِ وادیِ شب من
که سپیده سر بر آرم به دیارِ روشنایی
به نویدِ آشنا و به صدای پایِ عاشق
در و دشت، نینوا کن به نوای آشنایی
به طوافِ کعبه، سنگِ محکِ ریاضتت بود
که جدا شدیم از هم من و زاهدِ ریایی
بکشان به عاشقانم که کشی به جرم عشقم
مگرم نه وعده دادی که کشی و بر سر آیی؟
غزل عراقی ای دل! نه چنان دمی گرفته است
که تو دم زدن توانی دگر از غزلسرایی
شب هجر بود و شمعم به زبانِ شعله میگفت
تو بسوز شهریارا که تو سازگار مایی
▨
سیّد محمّدحسین بهجت تبریزی
متخلص به شهریار
Hosted on Acast. See acast.com/privacy for more information.

7,916 Listeners

2,069 Listeners

1,064 Listeners

1,159 Listeners

427 Listeners

13 Listeners

56 Listeners

479 Listeners

2,949 Listeners

17 Listeners

21 Listeners

669 Listeners

45 Listeners

0 Listeners