Sign up to save your podcastsEmail addressPasswordRegisterOrContinue with GoogleAlready have an account? Log in here.
FAQs about داستانهای مقاومت:How many episodes does داستانهای مقاومت have?The podcast currently has 921 episodes available.
September 03, 2020عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت آخرجنگ خاندان حسین عاز اينهنگام مردان خاندان امام حسین(ع)، كه تا اينزمان ياران به اصرار نگذاشته بودند به ميدان بروند، به ميدان رفته دلاوريها كردند. قاسم فرزند نوجوان امام حسین حسن(ع) كه گويا صحبت از عقد و ازدواجي نيز برايش رفته بود(136)، براي شهادت بيتاب شده و ميپرسيد: …اي عمو آيا من هم كشته ميشوم؟امام حسین(ع) گفت: اي فرزند، مرگ در نزدت چگونه است؟پاسخ داد: (عمو، مرگ به نزدم از عسل شيرينتر است). اگر ما برحقيم چرا از مرگ بهراسيم؟امام حسین(ع) كه اينهمه آمادگي ميديد، گفت: آري تو نيز مقام شهادت مييابي.بهراستي شهادت قاسم و علياكبر، چه شكوهمندانه و درعينحال دردناك است.شگفتا، از اين تحمل و بردباري. اما هنوز مصيبتهايي كه امام حسین(ع) بايد در راه تحقق آرمانهاي قرآنيش ببيند، پايان نيافته بود. عاقبت زماني رسيد كه در جانب امام حسین(ع) جز پرچمدار رشيدش عباس، ديگري نبود. تشنگي بهشدت خيام امام حسین(ع) را ميآزرد. پرچمدار مشك برداشت و بهسوي فرات حمله برد.با تكاپوي بسيار و ازپادرآوردن تعدادي از دشمن، بهرودفرات رسيد. خود بهغايت تشنه بود و ظرف را پر كرد، سينهاش تماماً از عطش ميسوخت. درمقابلش آب سرد و گوارا موج ميزد و صداكنان ميغلتيد و ميرفت و دستش رفت تا كفي براي نوشيدن برگيرد. اما ناگهان موجي تند، از آنگونه كه تاكنون زورق وجودش را در توفان حادثه پيش رانده بود، در ضميرش خروشيد و ياد ياران تشنهكام را در جان خستهاش پر كرد، بهويژه برادرش كه هنوز پساز او نيز با تشنگي لحظات جانفرسا در پيش داشت. برخود نهيب زد، اي نفس پساز حسين زنده نباشي. او و يارانش آشامندهٌ مرگهايند و تو آب سرد ميطلبي؟ ابداً، اين با دين من نميسازد و… از مرد معتقد برنميآيد…حضرت عباس هنگام برگشت به سوی خیمهگاه با حملات ناجوانمردانهٌ انبوهي از دشمنان روبهرو شد.وبرغم تلاشهای زیاد برای رساندن آب به امام حسین و خاندان او هر دودستش را قطع کرد و مشک آب را هم سوراخ و سرانجام او را به شهادت رساندند.و از اينپس عباس(ع) كه يكبار نفس را در سوزندهترين تمناي طبيعيش شكسته و نيز در آخرين دقايق بهتنهايي درمقابل يكلشـكر، شجاعانه ایستاده ، بهصورت آموزگار راستين «وفا» و «شجاعت» درآمد و در تاريخ سيماي يك«سوگند» بهخود گرفت.امام حسین در آخرین لحظات كوچكترين فرزند نوزاد خود را كه علي اصغر نام داشت در بغل گرفت و بهپيش سپاه آمد تا شايد بازهم اگر اندك مردانگي و مروت در آنسو موجود است، بدينگونه با ملاحظهٌ بيتقصيرترين وجود محبتطلبي كه چهبسا خود نيز نمونهٌ آن را در خانه دارد، ضربه خورد و عكسالعمل نشان دهد و گفت:«اين كودك ششماهه چه كرده است كه بايد از تشنگي جان دهد؟» اما هيهات، از آن روح يزيدي كه سراسر لشكر را تسخير كرده بود، هيچ صداي انساني برنخاست. بلكه تيري جانسوز بر گلوگاه علي اصغر نشست.برادر سیاوش هرچند تمام صحنههای نبرد روزهای تاسوعا و عاشورا شورانگیز و دلاویهای یاران امام حسین بسیار انگیزاننده بوده ولی صحبت از آخرین رزمنده صحنه نبرد عاشورا جایگاه دیگهیی داره تاریخ اون لحظات و اون صحنهها رو چطور توصیف کرده؟آنگاه امام حسین(ع) با خانوادهٌ خود وداع كرد و بهجانب سپاه شتافت. بعدها، در تشريح اين ساعت، زينب(ع) گفت كه امام حسین «چنان از ما جدا شد كه گويي هيچ ما را نميشناخت». تاريخ در رشد مداوم بهقلمرو آزادي خلاصه ميشود(156)كه برحسب آن، امام حسین(ع) مفهوم حيات را جز عقيده و جهاد در راهش نميدانست و ميگفت: ان الحيوة عقيدة و جهاد. آنگاه در مسير چنين تبييني از فلسفهٌ وجودي انسان، مردانه بهانبوهي از دشمنان ناجوانمرد تاخت ميبرد و بابالاترين شور فرياد ميزد:«ان كان دين محمّد لايستقيم الا بقتلي، ياسيوف خذيني»«اگر دين محمد جز با كشتهشدن من برپاي نميماند، اي شمشيرها مرا بگيريد».سرهنگان سپاه عمرسعد بجای جنگ تن به تن دستور حمله دادند تا تعداد زيادي تيرانداز تير بهكمان گذاردند و بهسوي امام حسین(ع) نشانه رفتند. تيرها بهبدن امام حسین اصابت كرد و او را از روي اسب برزمين انداخت. در اينحال عدهيي بهطرف خيام امام حسین(ع) حمله كردند و او در حالي كه هنوز نيمهجاني داشت، روي دوزانو ايستاد و فرياد زد: (اي پيروان ابوسفيان، اگر در دنيا دين نداريد و از روز بازگشت ترسي در دل شما نيست، پس لااقل در دنيا مردمي آزاده باشيد).و اين همان «آزادي» است كه در صدر ويژگيهاي انسان، مبين شرافت نوع وي و موضوع اصلي «فلسفهٌ بزرگ» زندگي بشر استقطعا نبردی که کمتر بهش پرداخته شده و از قضا از نظر تاثیرگذاری کمتر از نبرد عاشورا هم نبوده صحنههایی که پس از شهادت امام حسین رخ داد دقیقا سیر تحولات از ظهر عاشورا به بعد چی بود؟پيروزي در اسارتاكنون زينب كبري، بايد این نبرد سخت وسنگین را ادامه دهد. اوعهدهدار مسئوليت عمده است. از يكسو بايد زنان و كودكان بازمانده را كه در اندوه سوزناك حادثه ميسوزند و گاه در سنگيني فوقالعادهاش بيتاب ميشوند، آرام كند، تسلي دهد و ازسوي ديگر، درميان انبوهي از سپاهيان وحشی، شعلهٌ جنبش را حفظ و پرچم انقلاب حسینی رانگاهباني كند. عجب اين بود كه چنين نگاهباني طاقتفرسا ،در یک جنگ سیاسی افشاگرانه تبلور مييافت، گروهي اندك از زنان و دختران پاكباز انقلابي كه در دامن آن «روز بزرگ» شكفتند، اين وظيفهٌ سخت را بهشايستهترين صورت بهپايان بردند. چنانكه «رباب» همسر امام حسین(ع) و همچنين «امكلثوم» و «فاطمه» كه خواهر و دختر امام حسین(ع) بودند، در سراسر دوران اسارت بهويژه در مواجهه با مردان فریفته شده و نيز در مجالس ابنزياد و يزيد، بسا سخنرانیها و خطابه های افشاگرانه از طرفی و معرفی حسین ویارانش داشتند و در هرفرصتي در افشاي حقايق و فلسفهٌ عاشورا، سخت كوشيدند. همان افشاگري كه بيترديد در فقدان آن، دستگاه پليد ستمگري فرصت مييافت تا ضربهٌ عاشورا را بروجود خويش ترميم كند و درخشش شكوهمند آن را در پردهای از ابهام و تحريف سالوسانه، كه سالها در ايجاد آن كار كرده بود، فروبرد.بهويژه، در آن روزگار كه وسايل خبري و ارتباط جمعي فوقالعاده اندك و ناقص بود، و بيشبهه اذهان مردم عادي دمشق و حجاز و يمن كه در دريايي از دروغ و عوامفريبي بيانتهاي اموي غرقه بودند آن هوشیاری و ذکاوت را نداشت كه از آنچه كه در كربلا گذشته، قضاوت هوشيارانهٌ واقعي بهعمل آورد. چنانكه فيالجمله زني از اهل كوفه كه از مشاهدهٌ كاروان اسيران بهرقت آمده بود مشتاقانه پرسيد: «شما از اسراي كدام كشوريد؟» و چون از زينب كبري شنيد كه «ما از خاندان رسولالله هستيم»، در تعجب فرورفت …و البته بديهي است كه همان انبوه تودههاي مردم ستمديده و فريب خورده عادي هستند كه «تغيير»طلبي جنبش را كه عاشورا نقطهٌ اوجش بود، پاسخ مثبت ميدادند. ديگر بسته بهآگاهي كساني بود كه نقش تعيينكننده داشتند، تا كداميك از «اسلام معاويهيي» يا «اسلام قرآني»، كه علي(ع) و فرزندان وي مدافع آن بودند، تأييد و تثبيت گردد و بر مسير تكاملي خلقها تأثير بگذارد. سنگيني و شجاعت در افشای ماهیت یزید بدانجا كشيد كه دربار يزيد هم علناً بهتعزيه افتاد و وي ناگزير شخصاً بهخاطر تطهير خود در انظار عامه از خاندان امام حسین(ع) بسا تكريمها نمود و حتي تقصيرات عاشورا بهگردن ابنزياد افتاد(162).از این پس نقش زنان عاشورا به راهبری حضرت زینب در کوفه و در کاخ ابن زیاد در شام در کاخ یزید عالیترین نمونه از عملکرد این زنان انقلاب است که شایسته مطالعه است. سخنانی از برادر مسعود در مورد عاشورای امام حسین رو بعنوان پایان این سلسله برنامهها آماده کردیم که در انتهای برنامه امروز پخش میکنیم....more28minPlay
September 02, 2020رمز عبور- به مناسبت سالگرد تاسیس سازمان مجاهدین خلق ایران- قسمت اول...more39minPlay
September 02, 2020مستند ارتش آزادی- گزارش مستند حمله به اشرف دهم شهریور ۹۲- قسمت هشتم...more36minPlay
September 02, 2020عاشورا فلسفه آزادی- گفتگو با برادر مجاهد محمد حیاتی- قسمت هشتمهمانطور که گفتیمعمرسعد فرزند سعدبن ابيوقاص،فاتح ايران پس از کشمکش های درونی این مأموریت را به بهای حاکمیت برشهر ری پذیرفت و با چند هزار نیرو به سمت کربلارفت و در روز سوم محرم در مقابل حسین(ع) جاي گرفت.عمرسعد که هنوز به دلیل بقایای افکار قبلی تمایل به جنگ باامام حسین را نداشت چند بار با امام حسین گفتگوکرد که این تماسهای به اطلاع ابن زیاد رسید.ابنزياد بهعمربن سعد نوشت:«من ترا نفرستادهام تا با حسينبن علي (ع) مدارا كني و نزد من از وي شفاعت نمايي و راه سلامت و زندگي او را هموار سازي.و دستور قتل و بریدن گوش و بینی شهدا را داد.وگفت: اگر بهاين كارها تن ندادي از كار ما و سپاه ما بركنار باش و لشكريان را به شمربنذيالجوشن واگذار.ابنسعد نامهٌ ابنزياد را بهحسين(ع) فرستاد تا شايد تصميم ابن زياد را بداند و دست از مبارزه و جنگ بردارد. حسين(ع) در پاسخ گفت: «سوگند بهخدا كه من هرگز دست خود را بهسوي پسر مرجانه دراز نخواهم كرد». در اين احوال امام حسین(ع) كه ميدانست عاقبت كارها چگونه خواهد شد، بهميان خاندان خود آمده چنين گفت:«از براي تحمل رنجها و مصيبتها و ناكاميها و نارواييها، خويش را آماده كنيد و دل قوي داريد كه قادر يكتا پشتيبان و نگهبان شماست، و تنها اوست كه شما را از شر دشمنان بدسگال نجات ميبخشد. خداي مهربان شما را سرفراز خواهد كرد و سرانجام پيروزي از آن شما خواهد بود.شما بردبار و صبور باشيد و در محنتها و اشارتها پاي ثبات خويش ملغزانيد... اگر ميخواهيد در مقام و عظمت شما خللي وارد نشود، هيچگاه زبان بهشكايت مگشاييد …(101)آنگاه پيامي براي عمربن سعد فرستاد كه با يكديگر ملاقات كنند، عمر پذيرفت و هريك با عدهيي سوار بهيكسو شدند تا مذاكره كنند.حسين(ع) گفت: اي پسر سعد، واي برتو آيا از آن خدا كه بازگشت همه بهسوي اوست نميترسي؟ و با من پيكار ميكني و حال آنكه ميداني من فرزند رسول خدا(ص) هستم. با من باش و فرمان مرا گوش دار و خداي را از خود شاد كن.عمر سعد نمیتوانست از ملک ری دست بردارد ودر این آخرین مذاکره هم به تصمیم خود بر این جنایت ادامه داد.چون اندكاندك آشكار شد كه جنگ ناگزير است، همه برآن آگاهي يافتند و البته نتيجهٌ چنين پيكاري از پيش روشن بود. شبانگاه امام حسین(ع) بهديگر روز، كه در آن «عهد» خود را بهپايان خواهد رساند، ميانديشيد و زمزمه ميكرد:اي روزگار اف برتو باد چقدر كه در شامگاهان و صبحگاهان از ياران و دوستاني كه كشته شدندو كل حي سالك سبيل و هر زندهيي راه من را خواهد رفت من هم كار خود را بهخدا واگذار كردم تعهد حضرت زینب به امام حسین حسین ع وقتی حضرت زینب از قطعیت شهادت امام حسین حسین مطلع شد از فرط علاقه بيتاب شد سخت گريست و بهنزد امام حسین(ع) آمد و آرزوي مرگ نمود و پريشانحال گفت: «امروز است كه بيبرادر شوم، اي جانشين گذشتگان و اي پناه باقيماندگان…» امام حسین(ع) چون اين نگراني را ملاحظه نمود، درمقابلش محكم ايستاد و چنين گفت:«اي خواهر نگران باش كه شيطان حلم و صبرترا نربايد (نگران مباش كه من كشته ميشوم) اكنون بگو پدر من علی مرتضي و جد من محمد مصطفي چه شدند؟ كه هردو برتر از من بودند، اكنون من بايد از ايشان و ديگر مسلمانان پيروي كنم».و اينجا كاسهٌ دوچشمان حسين(ع) پر از اشك شد و گفت: «.. اي خواهر ترا سوگند ميدهم ، گاهي كه من كشته شوم، گريبان در مرگ من چاك نزن و چهره بهناخن خراشيده مكن…»آيا، خواهرم، ميتواني ماجراي فردا را ببيني و تحمل كني؟ و در عينحال با شكيبايي و بزرگي روح، در بازار كوفهٌ وكشور اسلامي يعني دمشق سخنراني كني و ناگفتهها را آشكار سازي و پرده از روي نيرنگهاي دشمنان اهلبيت برداري و در مركز خلافت و حكومت آلابيسفيان مردم را بهحقايق متوجه سازي و نقشه تبليغات نارواي آنها را با يكي دو سخنراني نقش برآب سازي؟حضرت زینب در نهايت شكيبايي انقلابيش و شهامت دليرانهاش ، امر جنبش را عهدهدار شد و به نيكوترين صورت، رسالت والایی را كه پساز امام حسین(ع) به او رسيده بود بهپيش برد. و این تعهدی بود که برای رهبری جنبش بعد از عاشورا به امام حسین حسین داده بود.از آخرین اتمام حجت امام حسین با یارانش و پاسخهای شورانگیز اونها روایتهای بسیاری نقل میشه حال و هوای خیمه امام حسین در اون لحظات چطور بود؟امام حسین(ع) در شب عاشورا ياران را گرد آورد و ديگربار درصدد شد تا ياران را كه در اينمدت چندينبار تصفيه شده بودند بيازمايد و ازتصمیم و انتخاب آنها آگاه شود، مبادا كه در میان یاران خود اندك ناخالصي وجود داشته باشد. امام حسین حسین ع با آرامشي تمام سخنانش راچنين آغاز كردخدايا ترا سپاس ميگزارم كه ما را بهپيامبرت سرفراز كردي و قرآن را بهما آموختي و ما را در دين و احكام آن دانا و فقيه ساختي پس ما را شكرگزار نعمتهايت قرار ده (مرا موفق بهانجام رسالتمان بدار). راستي كه من ياراني باوفاتر و بهتر از ياران خود و خويشاني نكوكارتر و مهربانتر از خويشان خود نميشناسم. خدا همهتان را جزاي خير دهد. گمان ميكنم كه روز نبرد با اين سپاه رسيده و من همه را اذن رفتن دادم و آزاد گذاشتم. همگي بدون منع و حرجي راه خود را در پيش گيريد و از اين تاريكي شب استفاده كنيد…»این سخنان آتش به جان یاران باوفای حسین انداخت و تک تک برخاستند و در حمایت از امام حسین حسین و ایستادگی تا آخر رجز خواندندهمصدا گفتند: چرا برويم؟ براي اينكه بعد از تو زنده بمانيم؟ خدا چنان روزي را پيش نياورد كه تو كشته شوي و ما زنده باشيم.آنگاه «مسلمبن عوسجه» برخاست و گفت: «اگر دست از ياري تو برداريم و ترا تنها بگذاريم، عذر ما نزد خدا چه خواهد بود؟ بهخدا قسم نميروم و از تو جدا نميشوم تا نيزهٌ خود را در سينهٌ دشمنانت بكوبم و تا بتوانم شمشير خود را از خونشان سيراب كنمبهخدا قسم اگر بدانم كه من كشته ميشوم و سپس زنده ميشوم و آنگاه مرا بهآتش ميسوزانند و سپس زنده ميشوم و در آخر خاكستر مرا بهباد ميدهند و هفتادمرتبه با اين صورت ميميرم و زنده ميشوم، از تو جدا نخواهم شد تا در راه تو جان دهم…عاشورا: روز بزرگبدينگونه روز بزرگ جنبش در دهمين روز محرم سال61 فرارسيد. جنگ آغاز شددر اولين وهله از ميان اصحاب امام حسین(ع) «حر»و «عبداللهبن عمير كلبي» چنانكه گفتيم بهميدان رفته و پساز كشتاري سترگ از دشمن، خود شهيد گرديدندامام حسین (ع) در اين ساعات سخت و صعب، همان فلسفهٌ ژرف را يادآور شد و گفت:« اي بزرگزادگان بایستید و مقاومت کنید، مرگ در این راه فقط پلي است كه عبورتان ميدهد از رنج و سختي بهسوي بهشتهاي گسترده و نعمتهاي پايدار، بعد از این سخنان وقتي «وهب» بهميدان رفت، آنچنان سهمگين بردشمن حمله كرد كه اينان جنگ تنبهتن را از ياد بردند و دستجمعي بهاو حمله كردند. همسرش در حاليكه حربهٌ سنگيني در دست داشت بهوي نزديك شد. وهب، در حالي كه كوشش ميكرد با وجود زخمهايي كه برداشته سرپا بايستد، از همسرش ميخواست كه بهميان حرم بازگردد. ولي او ميگويد خير، بازنميگردم، نميگذارم تنها بهبهشت بروي،قسم بهپدر و مادرم امروز روز افتخار من و توست كه در راه عزيزترين و برجستهترين افراد از فرزندان رسول خدا(ص) ميجنگيم… چندي پيكار كرد تا سرانجام حضرت او را بهميان خيمهها بازگرداند.بار دیگر همسر وهب بهميان ميدان رفت.جسد شوهر را در آغوش كشيد و درحالي كه برزخمهاي او بوسه ميزد ميگفت: «بهشت برتو مبارك باد». با اينحال، رذيلانه او را بهدستور شمر در كنار همسرش شهيد ساختند و بدينگونه زن انقلابي ديگري در صدر تاريخ جاگرفت.این چنین تک تک یاران امام حسین به میدان رفته و با به هلاکت رساندن تعداد زیادی از نیروهای دشمن به شهادت میرسیدند.رزم و سخنانشان واکنشهای آنها نسبت به شهدایشان غیر قابل توصیف است که حاکی از پیروزی محتوم آنها در تاریخ انسان است...more25minPlay
FAQs about داستانهای مقاومت:How many episodes does داستانهای مقاومت have?The podcast currently has 921 episodes available.