
Sign up to save your podcasts
Or


▨ نام شعر: زمان لرزه
▨ شاعر: فخرالدین مزارعی
▨ با صدای: فخرالدین مزارعی
▨ موسیقی: کیهان کلهر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
زمانلرزهای اتفاق اوفتاد
ز مرزِ کنون، کنده شد بیخِ من
شکافی پدید آمد اندر زمان
قرون پیش و پس شد به تاریخِ من
کهن جا عوض کرد و از چنگِ نو
عیان، مسندِ داده را پس گرفت
بدل کرد دیروز و امروز جای
گذشتِ زمان سیرِ واپس گرفت
مرا در فلاخن، کفِ حادثات
به بالای سر برد و پرتاب کرد
وزان چلّه، چابک چو تیرِ شهاب
به ظلماتِ تاریخ پرتاب کرد
در اینجا به بیغولهای هولناک،
دگر گونه دیدم ره و رسم زیست
به یک لمحه از منجنیق زمان
به قرن ده افتادم از قرن بیست
خلایق به غوغای بازارِ شام
به سوداگری، سکههاشان درم
غلامان به فرمان، کنیزان به گوش
شتر در سرا، خواجگان در حَرَم
ز خود پرسم این قومِ اسطورهرنگ
چه هست اندر این ورطه و من کیم؟
به آشفتهبازارِ ناموس و ننگ
غریب است در چشمشان سکهام
ولی هرچه هستم؛ چه نیک و چه بد
وجودم در این بوم و بر نا رواست
چو اصحاب کهفم در اینجا غریب
به بازارشان سکهام شهرواست
▨
فخرالدین مزارعی
متخلص به آرزو
ایشان دکترای ادبیات و زبان انگلیسی و استاد دانشگاه بود
ـــــــــــ
پینوشت: در لغتنامه دهخدا در توضیح واژهی «شهروا» آمده است:
گویند پادشاهی زر قلب و ناسره زد و آنرا شهروا نام کرد و بنابر شدت و تندی خوی در ملک خود رایج گردانید و در غیر ملک او به هیچ نمیگرفتند. (از برهان). درم و دینار ناسره که خصوصاً در یک شهر رایج باشد، و این در اصل «شهرروا» بود یک «ر» را مطابق قاعده حذف کردند، و نیز آن درم ناسره که یکی از ملوک ظالم در ملک خود بزور رایج کرده بوده در ملک دیگران رواج نیافت، و ظاهراً به این معنی در اصل شه روا بود. (غیاث) (از رشیدی) (از جهانگیری). زر و سیم ناسره که در ملکی رایج و روا و در غیر آن ناروا باشد.
By Schahrouz4.9
1717 ratings
▨ نام شعر: زمان لرزه
▨ شاعر: فخرالدین مزارعی
▨ با صدای: فخرالدین مزارعی
▨ موسیقی: کیهان کلهر
▨ پالایش و تنظیم: شهروز
ـــــــــــــــــ
زمانلرزهای اتفاق اوفتاد
ز مرزِ کنون، کنده شد بیخِ من
شکافی پدید آمد اندر زمان
قرون پیش و پس شد به تاریخِ من
کهن جا عوض کرد و از چنگِ نو
عیان، مسندِ داده را پس گرفت
بدل کرد دیروز و امروز جای
گذشتِ زمان سیرِ واپس گرفت
مرا در فلاخن، کفِ حادثات
به بالای سر برد و پرتاب کرد
وزان چلّه، چابک چو تیرِ شهاب
به ظلماتِ تاریخ پرتاب کرد
در اینجا به بیغولهای هولناک،
دگر گونه دیدم ره و رسم زیست
به یک لمحه از منجنیق زمان
به قرن ده افتادم از قرن بیست
خلایق به غوغای بازارِ شام
به سوداگری، سکههاشان درم
غلامان به فرمان، کنیزان به گوش
شتر در سرا، خواجگان در حَرَم
ز خود پرسم این قومِ اسطورهرنگ
چه هست اندر این ورطه و من کیم؟
به آشفتهبازارِ ناموس و ننگ
غریب است در چشمشان سکهام
ولی هرچه هستم؛ چه نیک و چه بد
وجودم در این بوم و بر نا رواست
چو اصحاب کهفم در اینجا غریب
به بازارشان سکهام شهرواست
▨
فخرالدین مزارعی
متخلص به آرزو
ایشان دکترای ادبیات و زبان انگلیسی و استاد دانشگاه بود
ـــــــــــ
پینوشت: در لغتنامه دهخدا در توضیح واژهی «شهروا» آمده است:
گویند پادشاهی زر قلب و ناسره زد و آنرا شهروا نام کرد و بنابر شدت و تندی خوی در ملک خود رایج گردانید و در غیر ملک او به هیچ نمیگرفتند. (از برهان). درم و دینار ناسره که خصوصاً در یک شهر رایج باشد، و این در اصل «شهرروا» بود یک «ر» را مطابق قاعده حذف کردند، و نیز آن درم ناسره که یکی از ملوک ظالم در ملک خود بزور رایج کرده بوده در ملک دیگران رواج نیافت، و ظاهراً به این معنی در اصل شه روا بود. (غیاث) (از رشیدی) (از جهانگیری). زر و سیم ناسره که در ملکی رایج و روا و در غیر آن ناروا باشد.

7,862 Listeners

1,048 Listeners

1,154 Listeners

475 Listeners

173 Listeners

151 Listeners

146 Listeners

2,942 Listeners

59 Listeners

147 Listeners

373 Listeners

496 Listeners

195 Listeners

636 Listeners

115 Listeners