برنامه شماره ۲۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۵۹۷این چه کژطبعی بود که صد هزاران غم خوریمجمع مستان را بخوان تا بادهها با هم خوریمبادهای کابرار را دادند اندر یشربونبا جنید و بایزید و شبلی و ادهم خوریمابر نبود ماه ما را تا جفای شب کشیممرگ نبود عاشقان را تا غم ماتم خوریمنفس ماده کیست تا ما تیغ خود بر وی زنیمزخم بر رستم زنیم و زخم از رستم خوریمبود مردم خوار عالم خلق عالم را بخوردخالق آوردهست ما را تا که ما عالم خوریماین جهان افسونگرست و وعده فردا دهدما از آن زیرکتریم ای خوش پسر که دم خوریمگر پری زادیم شب جمعیت پریان بودور ز آدم زادهایم آن باده با آدم خوریمگه از آن کف گوهر هستی و سرمستی بریمگه از آن دف نعره و فریاد زیر و بم خوریمماهییم و ساقی ما نیست جز دریای عشقهیچ دریا کم شود زان رو که بیش و کم خوریمگه چو گردون از مه و خورشید اشکم پر کنیمگر چو خورشید آبها را جمله بیاشکم خوریمشمس تبریزی تو سلطانی و ما بنده توییملاجرم در دور تو باده به جام جم خوریم