برنامه شماره ۶۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۸۴۴گر ساعتی ببری ز اندیشهها چه باشدغوطی خوری چو ماهی در بحر ما چه باشدز اندیشهها نخسپی ز اصحاب کهف باشینوری شوی مقدس از جان و جا چه باشدآخر تو برگ کاهی ما کهربای دولتزین کاهدان بپری تا کهربا چه باشدصد بار عهد کردی کاین بار خاک باشمیک بار پاس داری آن عهد را چه باشدتو گوهری نهفته در کاه گل گرفتهگر رخ ز گل بشویی ای خوش لقا چه باشداز پشت پادشاهی مسجود جبرئیلیملک پدر بجویی ای بینوا چه باشدای اولیای حق را از حق جدا شمردهگر ظن نیک داری بر اولیا چه باشدجزوی ز کل بمانده دستی ز تن بریدهگر زین سپس نباشی از ما جدا چه باشدبی سر شوی و سامان از کبر و حرص خالیآنگه سری برآری از کبریا چه باشداز ذکر نوش شربت تا وارهی ز فکرتدر جنگ اگر نپیچی ای مرتضا چه باشدبس کن که تو چو کوهی در کوه کان زر جوکه را اگر نیاری اندر صدا چه باشدمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۳۲۵۹کل عالم صورت عقل کلستکوست بابای هر آنک اهل قل استچون کسی با عقل کل کفران فزودصورت کل پیش او هم سگ نمودصلح کن با این پدر عاقی بهلتا که فرش زر نماید آب و گلپس قیامت نقد حال تو بودپیش تو چرخ و زمین مبدل شودمن که صلحم دایما با این پدراین جهان چون جنتستم در نظرهر زمان نو صورتی و نو جمالتا ز نو دیدن فرو میرد ملالمن همیبینم جهان را پر نعیمآبها از چشمهها جوشان مقیمبانگ آبش میرسد در گوش منمست میگردد ضمیر و هوش منشاخهها رقصان شده چون تایبانبرگها کفزن مثال مطربانبرق آیینهست لامع از نمدگر نماید آینه تا چون بوداز هزاران مینگویم من یکیز آنک آکندست هر گوش از شکیپیش وهم این گفت مژده دادنستعقل گوید مژده چه نقد منست