برنامه شماره ۶۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۸۳۹خشمین بر آن کسی شو کز وی گزیر باشدیا غیر خاک پایش کس دستگیر باشدگیرم کز او بگردی شاه و امیر و فردیناچار مرگ روزی بر تو امیر باشدگر فاضلی و فردی آب خضر نخوردیهر کو نخورد آبش در مرگ اسیر باشدای پیر جان فطرت پیر عیان نه فکرتپیری نه کز قدیدی مویش چو شیر باشدپیری مکن بر آن کس کز مکر و از فضولیخواهد که بازگونه بر پیر پیر باشدپیری بر آن کسی کن کو مرده تو باشدپیش جلالت تو خوار و حقیر باشدچون موی ابروی را وهمش هلال بیندبر چشمش آفتابت کی مستدیر باشدآن کس که از تکبر مالد سبال خود رااز نور کبریایی چون مستنیر باشدعرضه گری رها کن ای خواجه خویش لا کنتا ذره وجودت شمس منیر باشدجلوه مکن جمالت مگشای پر و بالتتا با پر خدایی جان مستطیر باشدبربند پنج حس را زین سیلهای تیرهتا عقل کل ز شش سو بر تو مطیر باشدبی آن خمیرمایه گر تو خمیر تن راصد سال گرم داری نانش فطیر باشدگر قاب قوس خواهی دل راست کن چو تیریدر قوس او درآید کو همچو تیر باشدخاموش اگر توانی بیحرف گو معانیتا بر بساط گفتن حاکم ضمیر باشد