برنامه شماره ۱۰۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۴۲۹ای در طواف ماه تو ماه و سپهر مشتریای آمده در چرخ تو خورشید و چرخ چنبرییا رب منم جویان تو یا خود تویی جویان منای ننگ من تا من منم من دیگرم تو دیگریای ما و من آویخته وی خون هر دو ریختهچیزی دگر انگیخته نی آدمی و نی پریتا پا نباشد ز آنک پا ما را به خارستان بردتا سر نباشد ز آنک سر کافر شود از دوسریآبی میان جو روان آبی لب جو بسته یخآن تیزرو این سست رو هین تیز رو تا نفسریخورشید گوید سنگ را زان تافتم بر سنگ توتا تو ز سنگی وارهی پا درنهی در گوهریخورشید عشق لم یزل زان تافتهست اندر دلتکاول فزایی بندگی و آخر نمایی مهتریخورشید گوید غوره را زان آمدم در مطبختتا سرکه نفروشی دگر پیشه کنی حلواگریشه باز را گوید که من زان بستهام دو چشم توتا بگسلی از جنس خود جز روی ما را ننگریگوید بلی فرمان برم جز در جمالت ننگرمجز بر خیالت نگذرم وز جان نمایم چاکریگل باغ را گوید که من زان عرضه کردم رخت خودتا جمله رخت خویش را بفروشی و با ما خوریآن کس کز این جا زر برد با دلبری دیگر خوردتو کژ نشین و راست گو آن از چه باشد از خریآن آدمی باشد که او خر بدهد و عیسی خردوین از خری باشد که تو عیسی دهی و خر خریعیسی مست را زر کند ور زر بود گوهر کندگوهر بود بهتر کند بهتر ز ماه و مشترینی مشتری بینوا بل نور الله اشتریگر یوسفی باشد تو را زین پیرهن بویی بریما را چو مریم بیسبب از شاخ خشک آید رطبما را چو عیسی بیطلب در مهد آید سروریبیباغ و رز انگور بین بیروز و بیشب نور بینوین دولت منصور بین از داد حق بیداوریاز روی همچون آتشم حمام عالم گرم شدبر صورت گرمابهای چون کودکان کمتر گریفردا ببینی روش را شد طعمه مار و موش رادروازه موران شده آن چشمهای عبهریمهتاب تا مه رانده دیوار تیره ماندهاناالیه آمده کان سو نگر گر مبصرییا جانب تبریز رو از شمس دین محفوظ شویا از زبان واصفان از صدق بنما باوری