برنامه شماره ۱۰۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۴۴۹من پیش از این میخواستم گفتار خود را مشتریو اکنون همیخواهم ز تو کز گفت خویشم واخریبتها تراشیدم بسی بهر فریب هر کسیمست خلیلم من کنون سیر آمدم از آزریآمد بتی بیرنگ و بو دستم معطل شد بدواستاد دیگر را بجو بهر دکان بتگریدکان ز خود پرداختم انگازها انداختمقدر جنون بشناختم ز اندیشهها گشتم بریگر صورتی آید به دل گویم برون رو ای مضلترکیب او ویران کنم گر او نماید لمتریکی درخور لیلی بود آن کس کز او مجنون شودپای علم آن کس بود کو راست جانی آن سریمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۷۷۸همچو فرعونی مرصع کرده ریشبرتر از عیسی پریده از خریشاو هم از نسل شغال ماده زاددر خم مالی و جاهی در فتادهر که دید آن جاه و مالش سجده کردسجدهٔ افسوسیان را او بخوردگشت مستک آن گدای ژندهدلقاز سجود و از تحیرهای خلقمال مار آمد که در وی زهرهاستو آن قبول و سجدهٔ خلق اژدهاستهای ای فرعون ناموسی مکنتو شغالی هیچ طاووسی مکنسوی طاووسان اگر پیدا شویعاجزی از جلوه و رسوا شویموسی و هارون چو طاووسان بدندپر جلوه بر سر و رویت زدندزشتیت پیدا شد و رسواییتسرنگون افتادی از بالاییتچون محک دیدی سیه گشتی چو قلبنقش شیری رفت و پیدا گشت کلبای سگگرگین زشت از حرص و جوشپوستین شیر را بر خود مپوشغرهٔ شیرت بخواهد امتحاننقش شیر و آنگه اخلاق سگان