برنامه شماره ۱۱۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۳۹۸جمع تو دیدم پس از این هیچ پریشان نشومراه تو دیدم پس از این همره ایشان نشومای که تو شاه چمنی سیرکن صد چو منیچشم و دلم سیر کنی سخره این خوان نشومکعبه چو آمد سوی من جانب کعبه نرومماه من آمد به زمین قاصد کیوان نشومفربه و پرباد توام مست و خوش و شاد توامبنده و آزاد توام بنده شیطان نشومشاه زمینی و زمان همچو خرد فاش و نهانپیش تو ای جان و جهان جمله چرا جان نشوممولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۷۰۳مطرب آغازید پیش ترک مستدر حجاب نغمه اسرار الستمن ندانم که تو ماهی یا وثنمن ندانم تا چه میخواهی ز منمیندانم که چه خدمت آرمتتن زنم یا در عبارت آرمتاین عجب که نیستی از من جدامیندانم من کجاام تو کجامیندانم که مرا چون میکشیگاه در بر گاه در خون میکشیهمچنین لب در ندانم باز کردمیندانم میندانم ساز کردچون ز حد شد میندانم از شگفتترک ما را زین حراره دل گرفتبرجهید آن ترک و دبوسی کشیدتا علیها بر سر مطرب رسیدگرز را بگرفت سرهنگی بدستگفت نه مطرب کشی این دم بدستگفت این تکرار بی حد و مرشکوفت طبعم را بکوبم من سرشقلتبانا میندانی گه مخورور همیدانی بزن مقصود برآن بگو ای گیج که میدانیشمیندانم میندانم در مکشمن بپرسم کز کجایی هی مریتو بگویی نه ز بلخ و نه از هرینه ز بغداد و نه موصل نه طرازدر کشی در نی و نی راه درازخود بگو من از کجاام باز رههست تنقیح مناط اینجا بلهیا بپرسیدم چه خوردی ناشتابتو بگویی نه شراب و نه کبابنه قدید و نه ثرید و نه عدسآنچ خوردی آن بگو تنها و بساین سخنخایی دراز از بهر چیستگفت مطرب زانک مقصودم خفیستمیرمد اثبات پیش از نفی تونفی کردم تا بری ز اثبات بودر نوا آرم بنفی این ساز راچون بمیری مرگ گوید راز رامولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۲۸۰این جهان نیست چون هستان شدهوان جهان هست بس پنهان شدهاینک بر کارست بیکارست و پوستوانک پنهانست مغز و اصل اوستمولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۲۲۴۱این جهان نفی است در اثبات جوصورتت صفرست در معنیت جوجان شور تلخ پیش تیغ برجان چون دریای شیرین را بخر مولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۴۶۲بر مثال عنکبوت آن زشتخوپردههای گنده را بر بافد اواز لعاب خویش پردهٔ نور کرددیدهٔ ادراک خود را کور کردمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر ۴۰۹غیرفهم و جان که در گاو و خرستآدمی را عقل و جانی دیگرستجان حیوانی ندارد اتحادتو مجو این اتحاد از روح بادجان گرگان و سگان هر یک جداستمتحد جانهای شیران خداست