برنامه شماره ۱۱۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۷۲۵نگفتمت مرو آن جا که آشنات منمدر این سراب فنا چشمه حیات منموگر به خشم روی صد هزار سال ز منبه عاقبت به من آیی که منتهات منمنگفتمت که به نقش جهان مشو راضیکه نقش بند سراپرده رضات منمنگفتمت که منم بحر و تو یکی ماهیمرو به خشک که دریای باصفات منمنگفتمت که چو مرغان به سوی دام مروبیا که قدرت پرواز و پرّ و پات منمنگفتمت که تو را ره زنند و سرد کنندکه آتش و تبش و گرمی هوات منمنگفتمت که صفتهای زشت در تو نهندکه گم کنی که سرچشمه صفات منمنگفتمت که مگو کار بنده از چه جهتنظام گیرد خلاق بیجهات منماگر چراغ دلی دان که راه خانه کجاستوگر خداصفتی دان که کدخدات منممولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر۵۶۵گفت هان ای سخرگان گفت و گووعظ و گفتار زبان و گوش جوپنبه اندر گوش حس دون کنیدبند حس از چشم خود بیرون کنیدپنبهٔ آن گوش سر گوش سرستتا نگردد این کر آن باطن کرستبیحس و بیگوش و بیفکرت شویدتا خطاب ارجعی را بشنویدتا به گفت و گوی بیداری دریتو زگفت خواب بویی کی بریسیر بیرونیست قول و فعل ماسیر باطن هست بالای سماحس خشکی دید کز خشکی بزادعیسی جان پای بر دریا نهادسیر جسم خشک بر خشکی فتادسیر جان پا در دل دریا نهادچونک عمر اندر ره خشکی گذشتگاه کوه و گاه دریا گاه دشتآب حیوان از کجا خواهی تو یافتموج دریا را کجا خواهی شکافتموج خاکی وهم و فهم و فکر ماستموج آبی محو و سکرست و فناستتا درین سکری از آن سکری تو دورتا ازین مستی از آن جامی نفورگفت و گوی ظاهر آمد چون غبارمدتی خاموش خو کن هوشدار