برنامه شماره ۱۲۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۱۵۵کی ز جهان برون شود جزو جهان هله بگوکی برهد ز آب نم چون بجهد یکی ز دوهیچ نمیرد آتشی ز آتش دیگر ای پسرای دل من ز عشق خون خون مرا به خون مشوچند گریختم نشد سایه من ز من جداسایه بود موکلم گر چه شوم چو تار مونیست جز آفتاب را قوت دفع سایههابیش کند کمش کند این تو ز آفتاب جوور دو هزار سال تو در پی سایه میدویآخر کار بنگری تو سپسی و پیش اوجرم تو گشت خدمتت رنج تو گشت نعمتتشمع تو گشت ظلمتت بند تو گشت جست و جوشرح بدادمی ولی پشت دل تو بشکندشیشه دل چو بشکنی سود نداردت رفوسایه و نور بایدت هر دو به هم ز من شنوسر بنه و دراز شو پیش درخت اتقواچون ز درخت لطف او بال و پری برویدتتن زن چون کبوتران بازمکن بقوبقوچغز در آب میرود مار نمیرسد بدوبانگ زند خبر کند مار بداندش که کوگر چه که چغز حیله گر بانگ زند چو مار همآن دم سست چغزیش بازدهد ز بانگ بوچغز اگر خمش بدی مار شدی شکار اوچونک به کنج وارود گنج شود جو و تسوگنج چو شد تسوی زر کم نشود به خاک درگنج شود تسوی جان چون برسد به گنج هوختم کنم بر این سخن یا بفشارمش دگرحکم تو راست من کیم ای ملک لطیف خو