برنامه شماره ۱۲۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیتمامی اشعار این برنامه، PDFمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۳۹۲یار شدم یار شدم با غم تو یار شدمتا که رسیدم بر تو از همه بیزار شدمگفت مرا چرخ فلک عاجزم از گردش توگفتم این نقطه مرا کرد که پرگار شدمغلغلهای می شنوم روز و شب از قبه دلاز روش قبه دل گنبد دوار شدمتا که فتادم چو صدا ناگه در چنگ غمتاز هوس زخمه تو کم ز یکی تار شدمدزدد غم گردن خود از حذر سیلی منزانک من از بیشه جان حیدر کرار شدمتا که بدیدم قدحش سرده اوباش منمتا که بدیدم کلهش بیدل و دستار شدمتا که قلندردل من داد می مذهل منرقص کنان دلق کشان جانب خمار شدمگفت مرا خواجه فرج صبر رهاند ز حرجهیچ مگو کز فرج است اینک گرفتار شدمچرخ بگردید بسی تا که چنین چرخ زدمیار بنالید بسی تا که در این غار شدمنیم شبی همره مه روی نهادم سوی رهدر هوس خوبی او جانب گلزار شدمگاه چو سوسن پی گل شاعر و مداح شدمگاه چو بلبل به سحر سخره تکرار شدمزوبع اندیشه شدم صدفن و صدپیشه شدمکار تو را دید دلم عاقبت از کار شدمحافظ، دیوان غزلیات، شماره ۴۵۸ای دل آن دم که خراب از می گلگون باشیبی زر و گنج به صد حشمت قارون باشیدر مقامی که صدارت به فقیران بخشندچشم دارم که به جاه از همه افزون باشیدر ره منزل لیلی که خطرهاست در آنشرط اول قدم آن است که مجنون باشینقطه عشق نمودم به تو هان سهو مکنور نه چون بنگری از دایره بیرون باشیکاروان رفت و تو در خواب و بیابان در پیشکی روی ره ز که پرسی چه کنی چون باشیتاج شاهی طلبی گوهر ذاتی بنمایور خود از تخمه جمشید و فریدون باشیساغری نوش کن و جرعه بر افلاک فشانچند و چند از غم ایام جگرخون باشیحافظ از فقر مکن ناله که گر شعر این استهیچ خوشدل نپسندد که تو محزون باشی