برنامه شماره ۱۲۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۸۲۸خبری است نورسیده تو مگر خبر نداریجگر حسود خون شد تو مگر جگر نداریقمری است رونموده پر نور برگشودهدل و چشم وام بستان ز کسی اگر نداریعجب از کمان پنهان شب و روز تیر پرانبسپار جان به تیرش چه کنی سپر نداریمس هستیت چو موسی نه ز کیمیاش زر شدچه غم است اگر چو قارون به جوال زر نداریبه درون توست مصری که تویی شکرستانشچه غم است اگر ز بیرون مدد شکر نداریشده ای غلام صورت به مثال بت پرستانتو چو یوسفی ولیکن به درون نظر نداریبه خدا جمال خود را چو در آینه ببینیبت خویش هم تو باشی به کسی گذر نداریخردانه ظالمی تو که ورا چو ماه گوییز چه روش ماه گویی تو مگر بصر نداریسر توست چون چراغی بگرفته شش فتیلههمه شش ز چیست روشن اگر آن شرر نداریتن توست همچو اشتر که برد به کعبه دلز خری به حج نرفتی نه از آنک خر نداریتو به کعبه گر نرفتی بکشاندت سعادتمگریز ای فضولی که ز حق عبر نداری