برنامه شماره ۱۵۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۸۲۷دوش چه خوردهای دلا راست بگو نهان مکنچون خمشان بیگنه روی بر آسمان مکنباده خاص خوردهای نقل خلاص خوردهایبوی شراب می زند خربزه در دهان مکنروز الست جان تو خورد میی ز خوان توخواجه لامکان تویی بندگی مکان مکندوش شراب ریختی وز بر ما گریختیبار دگر گرفتمت بار دگر چنان مکنمن همگی تراستم مست می وفاستمبا تو چو تیر راستم تیر مرا کمان مکنای دل پاره پارهام دیدن او است چارهاماو است پناه و پشت من تکیه بر این جهان مکنای همه خلق نای تو پر شده از نوای توگر نه سماع بارهای دست به نای جان مکننفخ نفخت کردهای در همه دردمیدهایچون دم توست جان نی بینی ما فغان مکنکار دلم به جان رسد کارد به استخوان رسدناله کنم بگویدم دم مزن و بیان مکنناله مکن که تا که من ناله کنم برای توگرگ تویی شبان منم خویش چو من شبان مکنهر بن بامداد تو جانب ما کشی سبوکای تو بدیده روی من روی به این و آن مکنشیر چشید موسی از مادر خویش ناشتاگفت که مادرت منم میل به دایگان مکنباده بپوش مات شو جمله تن حیات شوباده چون عقیق بین یاد عقیق کان مکنباده عام از برون باده عارف از درونبوی دهان بیان کند تو به زبان بیان مکناز تبریز شمس دین می رسدم چو ماه نوچشم سوی چراغ کن سوی چراغدان مکن