برنامه شماره ۱۵۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۴۵۴عیش جهان پیسه بود گاه خوشی گاه بدیعاشق او شو که دهد ملکت عیش ابدیچونک سپید است و سیه روز و شب عمر همهعمر دگر جو که بود ساده چو نور صمدیای تو فرورفته به خود گاه از آن گور و لحدغافل از این لحظه که تو در لحد بود خودیدیدن روزی ده تو رزق حلال است تو راگرم به دکان چه روی در پی رزق عددینادره طوطی که تویی کان شکر باطن تونادره بلبل که تویی گلشنی و لعل خدیلیلی و مجنون عجب هر دو به یک پوست درونآینه هر دو تویی لیک درون نمدیعالم جان بحر صفا صورت و قالب کف اوبحر صفا را بنگر چنگ در این کف چه زدیهیچ قراری نبود بر سر دریا کف راز آنک قرارش ندهد جنبش موج مددیز آنک کف از خشک بود لایق دریا نبودنیک به نیکی رود و بد برود سوی بدیکف همگی آب شود یا به کناری برودز آنک دورنگی نبود در دل بحر احدیموج برآید ز خود و در خود نظاره کندسجده کنان کای خود من آه چه بیرون ز حدیجمله جانهاست یکی وین همه عکس ملکیدیده احول بگشا خوش نگر ار باخردیمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۱۵من از کجا غم و شادی این جهان ز کجامن از کجا غم باران و ناودان ز کجاچرا به عالم اصلی خویش وانرومدل از کجا و تماشای خاکدان ز کجاچو خر ندارم و خربنده نیستم ای جانمن از کجا غم پالان و کودبان ز کجاهزارساله گذشتی ز عقل و وهم و گمانتو از کجا و فشارات بدگمان ز کجاتو مرغ چارپری تا بر آسمان پریتو از کجا و ره بام و نردبان ز کجاکسی تو را و تو کس را به بز نمیگیریتو از کجا و هیاهای هر شبان ز کجاهزار نعره ز بالای آسمان آمدتو تن زنی و نجویی که این فغان ز کجاچو آدمی به یکی مار شد برون ز بهشتمیان کژدم و ماران تو را امان ز کجادلا دلا به سررشته شو مثل بشنوکه آسمان ز کجایست و ریسمان ز کجاشراب خام بیار و به پختگان دردهمن از کجا غم هر خام قلتبان ز کجاشرابخانه درآ و در از درون دربندتو از کجا و بد و نیک مردمان ز کجاطمع مدار که عمر تو را کران باشدصفات حقی و حق را حد و کران ز کجااجل قفس شکند مرغ را نیازارداجل کجا و پر مرغ جاودان ز کجاخموش باش که گفتی بسی و کس نشنیدکه این دهل ز چه بامست و این بیان ز کجا