برنامه شماره ۱۵۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۴۳۷ای یوسف خوش نام هی در ره میا بیهمرهیمسکل ز یعقوب خرد تا درنیفتی در چهیآن سگ بود کو بیهده خسپد به پیش هر دریو آن خر بود کز ماندگی آید سوی هر خرگهیدر سینه این عشق و حسد بین کز چه جانب میرسددل را کی آگاهی دهد جز دلنوازی آگهیمانند مرغی باش هان بر بیضه همچو پاسبانکز بیضه دل زایدت مستی و وصل و قهقهیدامن ندارد غیر او جمله گدااند ای عمودرزن دو دست خویش را در دامن شاهنشهیمانند خورشید از غمش میرو در آتش تا به شبچون شب شود میگرد خوش بر بام او همچون مهیبر بام او این اختران تا صبحدم چوبک زنانوالله مبارک حضرتی والله همایون درگهیآن انبیا کاندر جهان کردند رو در آسمانرستند از دام زمین وز شرکت هر ابلهیبربوده گشتند آن طرف چون آهن از آهن ربازان سان که سوی کهربا بیپر و پا پرد کهیمیدانک بیانزال او نزلی نروید در زمینبیصحبت تصویر او یک مایه را نبود زهیارواح همچون اشتران ز آواز سیروا مستیانهمچون عرابی میکند آن اشتران را نهنهیبر لوح دل رمال جان رمل حقایق میزندتا از رقومش رمل شد زر لطیف ده دهیخوشتر روید ای همرهان کآمد طبیبی در جهانزنده کن هر مردهای بیناکن هر اکمهیاینها همه باشد ولی چون پرده بردارد رخشنی زهره ماند نی نوا نی نوحه گر را وه وهیخاموش کن گر بلبلی رو سوی گلشن بازپربلبل به خارستان رود اما به نادر گه گهی