برنامه شماره ۱۶۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۳۴۳ز همراهان جدایی مصلحت نیستسفر بیروشنایی مصلحت نیستچو ملک و پادشاهی دیده باشیپس شاهی گدایی مصلحت نیستشما را بیشما میخواند آن یارشما را این شمایی مصلحت نیستچو خوان آسمان آمد به دنیااز این پس بینوایی مصلحت نیستدر این مطبخ که قربانست جانهاچو دونان نان ربایی مصلحت نیستبگو آن حرص و آز راه زن راکه مکر و بدنمایی مصلحت نیستچو پا داری برو دستی بجنبانتو را بیدست و پایی مصلحت نیستچو پای تو نماند پر دهندتکه بیپر در هوایی مصلحت نیستچو پر یابی به سوی دام حق پرکه از دامش رهایی مصلحت نیستهمای قاف قربی ای برادرهما را جز همایی مصلحت نیستجهان جوی و صفا بحر و تو ماهیدر این جو آشنایی مصلحت نیستخمش باش و فنای بحر حق شوبه هنبازی خدایی مصلحت نیست حافظ، غزل شماره ۴۴۰سحر با باد میگفتم حدیث آرزومندیخطاب آمد که واثق شو به الطاف خداوندیدعای صبح و آه شب کلید گنج مقصود استبدین راه و روش میرو که با دلدار پیوندیقلم را آن زبان نبود که سر عشق گوید بازورای حد تقریر است شرح آرزومندیالا ای یوسف مصری که کردت سلطنت مغرورپدر را بازپرس آخر کجا شد مهر فرزندیجهان پیر رعنا را ترحم در جبلت نیستز مهر او چه میپرسی در او همت چه میبندیهمایی چون تو عالی قدر حرص استخوان تا کیدریغ آن سایه همت که بر نااهل افکندیدر این بازار اگر سودیست با درویش خرسند استخدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندیبه شعر حافظ شیراز میرقصند و مینازندسیه چشمان کشمیری و ترکان سمرقندی