برنامه شماره ۱۶۶ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۲۵۷قلم از عشق بشکند چو نویسد نشان توخردم راه گم کند ز فراق گران توکی بود همنشین تو کی بیابد گزین توکی رهد از کمین تو کی کشد خود کمان تورخم از عشق همچو زر ز تو بر من هزار اثرصنما سوی من نگر که چنانم به جان توچو خلیل اندر آتشم ز تف آتشت خوشمنه از آنم که سر کشم ز غم بیامان توبگشا کار مشکلم تو دلم ده که بیدلممکن ای دوست منزلم بجز از گلستان توکی بیاید به کوی تو صنما جز به بوی توسبب جست و جوی تو چه بود گلفشان توملک و مردم و پری ملک و شاه و لشکریفلک و مهر و مشتری خجل از آستان توچو تو سیمرغ روح را بکشانی در ابتلاچو مگس دوغ درفتد به گه امتحان توز اشارات عالیت ز بشارات شافیتملکی گشته هر گدا به دم ترجمان توهمه خلقان چو مورکان به سوی خرمنت دوانهمه عالم نوالهای ز عطاهای خوان توبه نواله قناعتی نکند جان آن فتیکه طمع دارد از قضا که شود میهمان توچه دواها که میکند پی هر رنج گنج توچه نواها که میدهد به مکان لامکان توطمع تن نوال تو طمع دل جمال تونظر تن بنام تو هوس دل بنان توجهت مصلحت بود نه بخیلی و مدخلیبه سوی بام آسمان پنهان نردبان توبه امینان و نیکوان بنمودی تو نردبانکه روان است کاروان به سوی آسمان توخمش ای دل دگر مگو دگر اسرار او مجوکه ندانی نهان آن که بداند نهان توتو از این شهره نیشکر مطلب مغز اندرونکه خود از قشر نیشکر شکرین شد لبان توشه تبریز شمس دین که به هر لحظه آفرینبرساد از جناب حق به مه خوش قران تو