برنامه شماره ۱۸۱ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۲۶۶روحیست بینشان و ما غرقه در نشانشروحیست بیمکان و سر تا قدم مکانشخواهی که تا بیابی یک لحظهای مجویشخواهی که تا بدانی یک لحظهای مدانشچون در نهانش جویی دوری ز آشکارشچون آشکار جویی محجوبی از نهانشچون ز آشکار و پنهان بیرون شدی به برهانپاها دراز کن خوش میخسب در امانشچون تو ز ره بمانی جانی روانه گرددوانگه چه رحمت آید از جان و از روانشای حبس کرده جان را تا کی کشی عنان رادرتاز درجهانش اما نه در جهانشبیحرص کوب پایی از کوری حسد رازیرا حسد نگوید از حرص ترجمانشآخر ز بهر دو نان تا کی دوی چو دونانو آخر ز بهر سه نان تا کی خوری سنانش مولوی، دیوان شمس، شماره۹۰۰بگیر دامن لطفش که ناگهان بگریزدولی مکش تو چو تیرش که از کمان بگریزدچه نقشها که ببازد چه حیلهها که بسازدبه نقش حاضر باشد ز راه جان بگریزدبر آسمانش بجویی چو مه ز آب بتابددر آب چونک درآیی بر آسمان بگریزدز لامکانش بخوانی نشان دهد به مکانتچو در مکانش بجویی به لامکان بگریزدنه پیک تیزرو اندر وجود مرغ گمانستیقین بدان که یقین وار از گمان بگریزداز این و آن بگریزم ز ترس نی ز ملولیکه آن نگار لطیفم از این و آن بگریزدگریزپای چو بادم ز عشق گل نه گلی کهز بیم باد خزانی ز بوستان بگریزدچنان گریزد نامش چو قصد گفتن بیندکه گفت نیز نتانی که آن فلان بگریزدچنان گریزد از تو که گر نویسی نقششز لوح نقش بپرد ز دل نشان بگریزدمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۳۱۰۷هرچه اندیشی پذیرای فناستآنک در اندیشه ناید آن خداست