برنامه شماره ۱۸۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۹۷۱عشق تو مست و کف زنانم کردمستم و بیخودم چه دانم کردغوره بودم کنون شدم انگورخویشتن را ترش نتانم کردشکرینست یار حلواییمشت حلوا در این دهانم کردتا گشاد او دکان حلواییخانهام برد و بیدکانم کردخلق گوید چنان نمیبایدمن نبودم چنین چنانم کرداولا خم شکست و سرکه بریختنوحه کردم که او زیانم کردصد خم می به جای آن یک خمدرخورم داد و شادمانم کرددر تنور بلا و فتنه خویشپخته و سرخ رو چو نانم کردچون زلیخا ز غم شدم من پیرکرد یوسف دعا جوانم کردمیپریدم ز دست او چون تیردست در من زد و کمانم کردپر کنم شکر آسمان و زمینچون زمین بودم آسمانم کرداز ره کهکشان گذشت دلمزان سوی کهکشان کشانم کردنردبانها و بامها دیدمفارغ از بام و نردبانم کردچون جهان پر شد از حکایت مندر جهان همچو جان نهانم کردچون مرا نرم یافت همچو زبانچون زبان زود ترجمانم کردچون زبان متصل به دل بودمراز دل یک به یک بیانم کردچون زبانم گرفت خون ریزیهمچو شمشیر در میانم کردبس کن ای دل که در بیان نایدآن چه آن یار مهربانم کردمولوی، مثنوی، دفتر پنجم، سطر ۲۵۳۸آن یکی در خانهای در میگریختزرد رو و لب کبود و رنگ ریختصاحب خانه بگفتش خیر هستکه همی لرزد ترا چون پیر دستواقعه چونست چون بگریختیرنگ رخساره چنین چون ریختیگفت بهر سخرهٔ شاه حرونخر همیگیرند امروز از برونگفت میگیرند کو خر جان عمچون نهای خر رو ترا زین چیست غمگفت بس جدند و گرم اندر گرفتگر خرم گیرند هم نبود شگفتبهر خرگیری بر آوردند دستجدجد تمییز هم برخاستستچونک بیتمییزیانمان سرورندصاحب خر را به جای خر برندنیست شاه شهر ما بیهوده گیرهست تمییزش سمیعست و بصیرآدمی باش و ز خرگیران مترسخر نهای ای عیسی دوران مترسچرخ چارم هم ز نور تو پرستحاش لله که مقامت آخرستتو ز چرخ و اختران هم برتریگرچه بهر مصلحت در آخریمیر آخر دیگر و خر دیگرستنه هر آنک اندر آخر شد خرستچه در افتادیم در دنبال خراز گلستان گوی و از گلهای تراز انار و از ترنج و شاخ سیبوز شراب و شاهدان بیحسابیا از آن دریا که موجش گوهرستگوهرش گوینده و بیناورستیا از آن مرغان که گلچین میکنندبیضهها زرین و سیمین میکنندیا از آن بازان که کبکان پرورندهم نگون اشکم هم استان میپرندنردبانهاییست پنهان در جهانپایه پایه تا عنان آسمانهر گره را نردبانی دیگرستهر روش را آسمانی دیگرستهر یکی از حال دیگر بیخبرملک با پهنا و بیپایان و سراین در آن حیران که او از چیست خوشوآن درین خیره که حیرت چیستشصحن ارض الله واسع آمدههر درختی از زمینی سر زدهبر درختان شکر گویان برگ و شاخکه زهی ملک و زهی عرصهٔ فراخبلبلان گرد شکوفهٔ پر گرهکه از آنچ میخوری ما را بدهاین سخن پایان ندارد کن رجوعسوی آن روباه و شیر و سقم و جوع