برنامه شماره ۱۹۹ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF متن نوشته شده برنامه با فرمتPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۳۸۳تا من بدیدم روی تو ای ماه و شمع روشنمهر جا نشینم خرمم هر جا روم در گلشنمهر جا خیال شه بود باغ و تماشاگه بوددر هر مقامی که روم بر عشرتی بر می تنمدرها اگر بسته شود زین خانقاه شش دریآن ماه رو از لامکان سر درکند در روزنمگوید سلام علیک هی آوردمت صد نقل و میمن شاهم و شاهنشهم پرده سپاهان می زنممن آفتاب انورم خوش پردهها را بردرممن نوبهارم آمدم تا خارها را برکنمهر کس که خواهد روز و شب عیش و تماشا و طربمن قندها را لذتم بادامها را روغنمگویم سخن را بازگو مردی کرم ز آغاز گوهین بیملولی شرح کن من سخت کند و کودنمگوید که آن گوش گران بهتر ز هوش دیگرانصد فضل دارد این بر آن کان جا هوا این جا منمرو رو که صاحب دولتی جان حیات و عشرتیرضوان و حور و جنتی زیرا گرفتی دامنمهم کوه و هم عنقا تویی هم عروه الوثقی توییهم آب و هم سقا تویی هم باغ و سرو و سوسنمافلاک پیشت سر نهد املاک پیشت پر نهددل گویدت مومم تو را با دیگران چون آهنممولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر ۳۹۷۷مرغ جانش موش شد سوراخجوچون شنید از گربگان او عرجوازان سبب جانش وطن دید و قراراندرین سوراخ دنیا موشوارهم درین سوراخ بنایی گرفتدرخور سوراخ دانایی گرفتپیشههایی که مرورا در مزیدکاندرین سوراخ کار آید گزیدزانک دل بر کند از بیرون شدنبسته شد راه رهیدن از بدنعنکبوت ار طبع عنقا داشتیاز لعابی خیمه کی افراشتیگربه کرده چنگ خود اندر قفسنام چنگش درد و سرسام و مغصگربه مرگست و مرض چنگال اومیزند بر مرغ و پر و بال اوگوشه گوشه میجهد سوی دوامرگ چون قاضیست و رنجوری گواچون پیادهٔ قاضی آمد این گواهکه همیخواند ترا تا حکم گاهمهلتی میخواهی از وی در گریزگر پذیرد شد و گرنه گفت خیزجستن مهلت دوا و چارههاکه زنی بر خرقهٔ تن پارههاعاقبت آید صباحی خشموارچند باشد مهلت آخر شرم دارعذر خود از شه بخواه ای پرحسدپیش از آنک آنچنان روزی رسدوانک در ظلمت براند بارگیبرکند زان نور دل یکبارگیمیگریزد از گوا و مقصدشکان گوا سوی قضا میخواندش