برنامه شماره ۲۰۳ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۶هر لحظه وحی آسمان آید به سر جانهاکاخر چو دردی بر زمین تا چند میباشی برآهر کز گران جانان بود چون درد در پایان بودآنگه رود بالای خم کان درد او یابد صفاگل را مجنبان هر دمی تا آب تو صافی شودتا درد تو روشن شود تا درد تو گردد دواجانیست چون شعله ولی دودش ز نورش بیشترچون دود از حد بگذرد در خانه ننماید ضیاگر دود را کمتر کنی از نور شعله برخوریاز نور تو روشن شود هم این سرا هم آن سرادر آب تیره بنگری نی ماه بینی نی فلکخورشید و مه پنهان شود چون تیرگی گیرد هواباد شمالی میوزد کز وی هوا صافی شودوز بهر این صیقل سحر در میدمد باد صباباد نفس مر سینه را ز اندوه صیقل میزندگر یک نفس گیرد نفس مر نفس را آید فناجان غریب اندر جهان مشتاق شهر لامکاننفس بهیمی در چرا چندین چرا باشد چراای جان پاک خوش گهر تا چند باشی در سفرتو باز شاهی بازپر سوی صفیر پادشامولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر ۱۵۸۱صورتش بر خاک و جان بر لامکانلامکانی فوق وهم سالکانلامکانی نه که در فهم آیدتهر دمی در وی خیالی زایدتبل مکان و لامکان در حکم اوهمچو در حکم بهشتی چار جوشرح این کوته کن و رخ زین بتابدم مزن والله اعلم بالصوابباز میگردیم ما ای دوستانسوی مرغ و تاجر و هندوستانمرد بازرگان پذیرفت این پیامکو رساند سوی جنس از وی سلاممولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر۱۴۴۷از وجودی ترس که اکنون در وییآن خیالت لاشی و تو لا شییلاشیی بر لاشیی عاشق شدستهیچ نی مر هیچ نی را ره زدستچون برون شد این خیالات از میانگشت نامعقول تو بر تو عیانمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۸۳۲کی نظاره اهل بخریدن بودآن نظاره گول گردیدن بودپرس پرسان کین به چند و آن به چنداز پی تعبیر وقت و ریشخنداز ملولی کاله میخواهد ز تونیست آن کس مشتری و کالهجوکاله را صد بار دید و باز دادجامه کی پیمود او پیمود بادکو قدوم و کر و فر مشتریکو مزاح گنگلی سرسریچونک در ملکش نباشد حبهایجز پی گنگل چه جوید جبهایدر تجارت نیستش سرمایهایپس چه شخص زشت او چه سایهایمایه در بازار این دنیا زرستمایه آنجا عشق و دو چشم ترستهر که او بیمایهٔ بازار رفتعمر رفت و بازگشت او خام تفتهی کجا بودی برادر هیچ جاهی چه پختی بهر خوردن هیچ بامشتری شو تا بجنبد دست منلعل زاید معدن آبست منمشتری گرچه که سست و باردستدعوت دین کن که دعوت واردستباز پران کن حمام روح گیردر ره دعوت طریق نوح گیرخدمتی میکن برای کردگاربا قبول و رد خلقانت چه کار