برنامه شماره ۲۰۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۳۰۵۵ بیا بیا که نیابی چو ما دگر یاریچو ما به هر دو جهان خود کجاست دلداریبیا بیا و به هر سوی روزگار مبرکه نیست نقد تو را پیش غیر بازاریتو همچو وادی خشکی و ما چو بارانیتو همچو شهر خرابی و ما چو معماریبه غیر خدمت ما که مشارق شادیستندید خلق و نبیند ز شادی آثاریهزار صورت جنبان به خواب میبینیچو خواب رفت نبینی ز خلق دیاریببند چشم خر و برگشای چشم خردکه نفس همچو خر افتاد و حرص افساریز باغ عشق طلب کن عقیده شیرینکه طبع سرکه فروشست و غوره افشاریبیا به جانب دارالشفای خالق خویشکز آن طبیب ندارد گریز بیماریجهان مثال تن بیسرست بیآن شاهبپیچ گرد چنان سر مثال دستاریاگر سیاه نهای آینه مده از دستکه روح آینه توست و جسم زنگاریکجاست تاجر مسعود مشتری طالعکه گرمدار منش باشم و خریداریبیا و فکرت من کن که فکرتت دادمچو لعل میخری از کان من بخر باربه پای جانب آن کس برو که پایت دادبدو نگر به دو دیده که داد دیداریدو کف به شادی او زن که کف ز بحر ویستکه نیست شادی او را غمی و تیماریتو بیز گوش شنو بیزبان بگو با اوکه نیست گفت زبان بیخلاف و آزاری