برنامه شماره ۲۰۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۲۵۷۷همرنگ جماعت شو تا لذت جان بینیدر کوی خرابات آ تا دردکشان بینیدرکش قدح سودا هل تا بشوی رسوابربند دو چشم سر تا چشم نهان بینیبگشای دو دست خود گر میل کنارستتبشکن بت خاکی را تا روی بتان بینیاز بهر عجوزی را تا چند کشی کابینوز بهر سه نان تا کی شمشیر و سنان بینینک ساقی بیجوری در مجلس او دوریدر دور درآ بنشین تا کی دوران بینیاین جاست ربا نیکو جانی ده و صد بستانگرگی و سگی کم کن تا مهر شبان بینیشب یار همیگردد خشخاش مخور امشببربند دهان از خور تا طعم دهان بینیگویی که فلانی را ببرید ز من دشمنرو ترک فلانی گو تا بیست فلان بینیاندیشه مکن الا از خالق اندیشهاندیشه جانان به کاندیشه نان بینیبا وسعت ارض الله بر حبس چه چفسیدیز اندیشه گره کم زن تا شرح جنان بینیخامش کن از این گفتن تا گفت بری باریاز جان و جهان بگذر تا جان و جهان بینیحافظ، غزلیات، غزل شماره ۱۱۲گنج زر گر نبود کنج قناعت باقیستآن که آن داد به شاهان به گدایان این دادخوش عروسیست جهان از ره صورت لیکنهر که پیوست بدو عمر خودش کاوین دادبعد از این دست من و دامن سرو و لب جویخاصه اکنون که صبا مژده فروردین داددر کف غصه دوران دل حافظ خون شداز فراق رخت ای خواجه قوام الدین دادخیام، رباعیات، رباعی شماره ۴۵می خوردن و شاد بودن آیین منستفارغ بودن ز کفر و دین دین منستگفتم به عروس دهر کابین تو چیستگفتا دل خرم تو کابین منست