برنامه شماره ۲۱۴ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۵۱۲صبر مرا آینه بیماریستآینه عاشق غمخواریستدرد نباشد ننماید صبورکه دل او روشن یا تاریستآینه جوییست نشان جمالکه رخم از عیب و کلف عاریستور کلفی باشد عاریتیستقابل داروست و تب افشاریستآینه رنج ز فرعون دورکان رخ او رنگی و زنگاریستچند هزاران سر طفلان بریدکم ز قضا دردسری ساریستمن در آن خوف ببندم تمامچون که مرا حکم و شهی جاریستگفت قضا بر سر و سبلت مخندکاین قلمی رفته ز جباریستکور شو امروز که موسی رسیددر کف او خنجر قهاریستحلق بکش پیش وی و سر مپیچکاین نه زمان فن و مکاریستسبط که سرشان بشکستی به ظلمبعد توشان دولت و پاداریستخار زدی در دل و در دیدشاناین دمشان نوبت گلزاریستخلق مرا زهر خورانیدهایاز منشان داد شکرباریستاز تو کشیدند خمار درازتا به ابدشان می و خماریستهیزم دیک فقرا ظالمستپخته بدو گردد کو ناریستدم نزدم زان که دم من سکستنوبت خاموشی و ستاریستخامش کن که تا بگوید حبیبآن سخنان کز همه متواریست