Ganj e Hozour Programs

Ganj e Hozour Program #302


Listen Later

برنامه شماره ۳۰۲ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، مثنوی، دفتر دوم، سطر ۱۲۲۷همچو آن شخص درشت خوش‌سخندر میان ره نشاند او خاربنره گذریانش ملامت‌گر شدندپس بگفتندش بکن این را نکندهر دمی آن خاربن افزون شدیپای خلق از زخم آن پر خون شدیجامه‌های خلق بدریدی ز خارپای درویشان بخستی زار زارچون بجد حاکم بدو گفت این بکنگفت آری بر کنم روزیش منمدتی فردا و فردا وعده دادشد درخت خار او محکم نهادگفت روزی حاکمش ای وعده کژپیش آ در کار ما واپس مغژگفت الایام یا عم بینناگفت عجل لا تماطل دینناتو که می‌گویی که فردا این بدانکه بهر روزی که می‌آید زمانآن درخت بد جوان‌تر می‌شودوین کننده پیر و مضطر می‌شودخاربن در قوت و برخاستنخارکن در پیری و در کاستنخاربن هر روز و هر دم سبز و ترخارکن هر روز زار و خشک تراو جوان‌تر می‌شود تو پیرترزود باش و روزگار خود مبرخاربن دان هر یکی خوی بدتبارها در پای خار آخر زدتبارها از خوی خود خسته شدیحس نداری سخت بی‌حس آمدیگر ز خسته گشتن دیگر کسانکه ز خلق زشت تو هست آن رسانغافلی باری ز زخم خود نه‌ایتو عذاب خویش و هر بیگانه‌اییا تبر بر گیر و مردانه بزنتو علی‌وار این در خیبر بکنیا به گلبن وصل کن این خار راوصل کن با نار نور یار راتا که نور او کشد نار تراوصل او گلشن کند خار تراتو مثال دوزخی او مؤمنستکشتن آتش به مؤمن ممکنستمصطفی فرمود از گفت جحیمکو بممن لابه‌گر گردد ز بیمگویدش بگذر ز من ای شاه زودهین که نورت سوز نارم را ربودپس هلاک نار نور مؤمنستزانک بی ضد دفع ضد لا یمکنستنار ضد نور باشد روز عدلکان ز قهر انگیخته شد این ز فضلگر همی خواهی تو دفع شر نارآب رحمت بر دل آتش گمارچشمهٔ آن آب رحمتمؤمنستآب حیوان روح پاک محسنستبس گریزانست نفس تو ازوزانک تو از آتشی او آب خوز آب آتش زان گریزان می‌شودکآتشش از آب ویران می‌شودحس و فکر تو همه از آتشستحس شیخ و فکر او نور خوشستآب نور او چو بر آتش چکدچک چک از آتش بر آید برجهدچون کند چک‌چک تو گویش مرگ و دردتا شود این دوزخ نفس تو سردتا نسوزد او گلستان تراتا نسوزد عدل و احسان ترابعد از آن چیزی که کاری بر دهدلاله و نسرین و سیسنبر دهدباز پهنا می‌رویم از راه راستباز گرد ای خواجه راه ما کجاستاندر آن تقریر بودیم ای حسودکه خرت لنگست و منزل دور زودسال بیگه گشت وقت کشت نیجز سیه‌رویی و فعل زشت نیکرم در بیخ درخت تن فتادبایدش بر کند و در آتش نهادهین و هین ای راه‌رو بیگاه شدآفتاب عمر سوی چاه شداین دو روزک را که زورت هست زودپیر افشانی بکن از راه جوداین قدر تخمی که ماندستت ببازتا بروید زین دو دم عمر درازتا نمردست این چراغ با گهرهین فتیلش ساز و روغن زودترهین مگو فردا که فرداها گذشتتا بکلی نگذرد ایام کشتپند من بشنو که تن بند قویستکهنه بیرون کن گرت میل نویستلب ببند و کف پر زر بر گشابخل تن بگذار و پیش آور سخاترک شهوتها و لذتها سخاستهر که در شهوت فرو شد برنخاستاین سخا شاخیست از سرو بهشتوای او کز کف چنین شاخی بهشتعروة الوثقاست این ترک هوابرکشد این شاخ جان را بر سماتا برد شاخ سخا ای خوب‌کیشمر ترا بالاکشان تا اصل خویشیوسف حسنی و این عالم چو چاهوین رسن صبرست بر امر الهیوسفا آمد رسن در زن دو دستاز رسن غافل مشو بیگه شدستحمد لله کین رسن آویختندفضل و رحمت را بهم آمیختندتا ببینی عالم جان جدیدعالم بس آشکار ناپدیداین جهان نیست چون هستان شدهوان جهان هست بس پنهان شدهخاک بر بادست و بازی می‌کندکژنمایی پرده‌سازی می‌کنداینک بر کارست بی‌کارست و پوستوانک پنهانست مغز و اصل اوستخاک همچون آلتی در دست بادباد را دان عالی و عالی‌نژادچشم خاکی را به خاک افتد نظربادبین چشمی بود نوعی دگراسپ داند اسپ را کو هست یارهم سواری داند احوال سوارچشم حس اسپست و نور حق سواربی‌سواره اسپ خود ناید به کارپس ادب کن اسپ را از خوی بدورنه پیش شاه باشد اسپ ردچشم اسپ از چشم شه رهبر بودچشم او بی‌چشم شه مضطر بودچشم اسپان جز گیاه و جز چراهر کجا خوانی بگوید نی چرانور حق بر نور حس راکب شودآنگهی جان سوی حق راغب شوداسپ بی راکب چه داند رسم راهشاه باید تا بداند شاه‌راهسوی حسی رو که نورش راکبستحس را آن نور نیکو صاحبستنور حس را نور حق تزیین بودمعنی نور علی نور این بودنور حسی می‌کشد سوی ثرینور حقش می‌برد سوی علیزانک محسوسات دونتر عالمیستنور حق دریا و حس چون شب‌نمیستلیک پیدا نیست آن راکب بروجز به آثار و به گفتار نکونور حسی کو غلیظست و گرانهست پنهان در سواد دیدگانچونک نور حس نمی‌بینی ز چشمچون ببینی نور آن دینی ز چشمنور حس با این غلیظی مختفیستچون خفی نبود ضیائی کان صفیستاین جهان چون خس به دست باد غیبعاجزی پیش گرفت و داد غیبگه بلندش می‌کند گاهیش پستگه درستش می‌کند گاهی شکستگه یمینش می‌برد گاهی یسارگه گلستانش کند گاهیش خاردست پنهان و قلم بین خط‌گزاراسپ در جولان و ناپیدا سوارتیر پران بین و ناپیدا کمانجانها پیدا و پنهان جان جانتیر را مشکن که این تیر شهیستنیست پرتاوی ز شصت آگهیستما رمیت اذ رمیت گفت حقکار حق بر کارها دارد سبقخشم خود بشکن تو مشکن تیر راچشم خشمت خون شمارد شیر رابوسه ده بر تیر و پیش شاه برتیر خون‌آلود از خون تو ترآنچ پیدا عاجز و بسته و زبونوآنچ ناپیدا چنان تند و حرون
...more
View all episodesView all episodes
Download on the App Store

Ganj e Hozour ProgramsBy Parviz Shahbazi

  • 4.7
  • 4.7
  • 4.7
  • 4.7
  • 4.7

4.7

222 ratings


More shows like Ganj e Hozour Programs

View all
صفحه ۲ by BBC Persian Radio

صفحه ۲

59 Listeners

‌BPLUS بی‌پلاس پادکست فارسی خلاصه کتاب by Ali Bandari

‌BPLUS بی‌پلاس پادکست فارسی خلاصه کتاب

7,842 Listeners

صلح درون by سپهر خدابنده

صلح درون

1,719 Listeners

رادیو راه با مجتبی شکوری by رادیو راه

رادیو راه با مجتبی شکوری

5,974 Listeners

طنزپردازی | tanzpardazi by tanzpardazi | طنزپردازی

طنزپردازی | tanzpardazi

1,143 Listeners

جافکری | Jafekri by Amirali Gh

جافکری | Jafekri

180 Listeners

MovarekhPodcast احمدهاشمی by احمد هاشمی

MovarekhPodcast احمدهاشمی

609 Listeners

Eternal by Anousha by Anousha

Eternal by Anousha

325 Listeners

پادکست رخ by Rokh Podcast

پادکست رخ

2,976 Listeners

این نقطه by Hosein Aura

این نقطه

2,250 Listeners

رختکن بازنده‌ها by rbazandeha@gmail.com

رختکن بازنده‌ها

600 Listeners