برنامه شماره ۴۱۷ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱ای رستخیز ناگهان وی رحمت بیمنتها
ای آتشی افروخته در بیشه اندیشهها
امروز خندان آمدی مفتاح زندان آمدی
بر مستمندان آمدی چون بخشش و فضل خدا
خورشید را حاجب تویی اومید را واجب تویی
مطلب تویی طالب تویی هم منتها هم مبتدا
در سینهها برخاسته اندیشه را آراسته
هم خویش حاجت خواسته هم خویشتن کرده روا
ای روح بخش بیبدل وی لذت علم و عمل
باقی بهانهست و دغل کاین علت آمد وان دوا
ما زان دغل کژبین شده با بیگنه در کین شده
گه مست حورالعین شده گه مست نان و شوربا
این سکر بین هل عقل را وین نقل بین هل نقل را
کز بهر نان و بقل را چندین نشاید ماجرا
تدبیر صدرنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی
و اندر میان جنگ افکنی فِی اصِطناعٍ لا یُریْ
میمال پنهان گوش جان مینه بهانه بر کسان
جان رَبِّ خَلِصْنی زنان والله که لاغست ای کیا
خامش که بس مستعجلم رفتم سوی پای علم
کاغذ بنه بشکن قلم ساقی درآمد الصلامولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۸۴۵عدو توبه و صبرم مرا امروز ناگاهان
میان راه پیش آمد نوازش کرد چون شاهان مولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر شماره ۲۹۰۹احتما کن احتما ز اندیشهها
فکر شیر و گور و دلها بیشهها
احتماها بر دواها سرورست
زانک خاریدن فزونی گرست
احتما اصل دوا آمد یقین
احتما کن قوت جانت ببین مولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر شماره ۲۵۷۰اهل نار و خلد را بین همدکان
در میانشان برزخ لایبغیانمولوی، مثنوی، دفتر اول، سطر شماره ۲۹۷بحر تلخ و بحر شیرین در جهان
در میانشان برزخ لا یبغیانمولوی، دیوان شمس، غزل شماره ۱۹۴۰کفر و ایمان دان در این بیضه سپید و زرده را
واصل و فارق میانشان برزخ لایبغیانمولوی، مثنوی، دفتر چهارم، سطر شماره ۳۶۱۱که تو آن هوشی و باقی هوشپوش
خویشتن را گم مکن یاوه مکوشمولوی، مثنوی، دفتر سوم، سطر شماره ۴۱۱صبح نزدیکست خامش کم خروش
من همیکوشم پی تو تو مکوش