برنامه شماره ۷۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۷۹۴هر کی از حلقه ما جای دگر بگریزدهمچنان باشد کز سمع و بصر بگریزدزان خورد خون جگر عاشق زیرا شیر استشیردل کی بود آن کو ز جگر بگریزددل چو طوطی بود و جور دلارام شکرطوطیی دید کسی کو ز شکر بگریزدپشه باشد که به هر باد مخالف بروددزد شب باشد کز نور قمر بگریزدهر سری را که خدا خیره و کالیوه کندصدر جنت بهلد سوی سقر بگریزدو آنک واقف بود از مرگ سوی مرگ گریختسوی ملک ابد و تاج و کمر بگریزدچون قضا گفت فلانی به سفر خواهد مردآن کس از بیم اجل سوی سفر بگریزدبس کن و صید مکن آنک نیرزد به شکارکه خیال شب و شب هم ز سحر بگریزدمولوی، مثنوی، دفتر ششم، سطر ۷۰۳مطرب آغازید پیش ترک مستدر حجاب نغمه اسرار الستمن ندانم که تو ماهی یا وثنمن ندانم تا چه میخواهی ز منمیندانم که چه خدمت آرمتتن زنم یا در عبارت آرمتاین عجب که نیستی از من جدامیندانم من کجاام تو کجامیندانم که مرا چون میکشیگاه در بر گاه در خون میکشیهمچنین لب در ندانم باز کردمیندانم میندانم ساز کردچون ز حد شد میندانم از شگفتترک ما را زین حراره دل گرفتبرجهید آن ترک و دبوسی کشیدتا علیها بر سر مطرب رسیدگرز را بگرفت سرهنگی بدستگفت نه مطرب کشی این دم بدستگفت این تکرار بی حد و مرشکوفت طبعم را بکوبم من سرشقلتبانا میندانی گه مخورور همیدانی بزن مقصود برآن بگو ای گیج که میدانیشمیندانم میندانم در مکشمن بپرسم کز کجایی هی مریتو بگویی نه ز بلخ و نه از هرینه ز بغداد و نه موصل نه طرازدر کشی در نی و نی راه درازخود بگو من از کجاام باز رههست تنقیح مناط اینجا بلهیا بپرسیدم چه خوردی ناشتابتو بگویی نه شراب و نه کبابنه قدید و نه ثرید و نه عدسآنچ خوردی آن بگو تنها و بساین سخنخایی دراز از بهر چیستگفت مطرب زانک مقصودم خفیستمیرمد اثبات پیش از نفی تونفی کردم تا بری ز اثبات بودر نوا آرم بنفی این ساز راچون بمیری مرگ گوید راز را