برنامه شماره ۹۵ گنج حضوراجرا: پرویز شهبازیPDF ،تمامی اشعار این برنامهمولوی، دیوان شمس، شماره ۱۸۲۱آب حیات عشق را در رگ ما روانه کنآینه صبوح را ترجمه شبانه کنای پدر نشاط نو بر رگ جان ما بروجام فلک نمای شو وز دو جهان کرانه کنای خردم شکار تو تیر زدن شعار توشست دلم به دست کن جان مرا نشانه کنگر عسس خرد تو را منع کند از این روشحیله کن و ازو بجه دفع دهش بهانه کندر مثل است کاشقران دور بوند از کرمز اشقر می کرم نگر با همگان فسانه کنای که ز لعب اختران مات و پیاده گشتهایاسپ گزین فروز رخ جانب شه دوانه کنخیز کلاه کژ بنه وز همه دامها بجهبر رخ روح بوسه ده زلف نشاط شانه کنخیز بر آسمان برآ با ملکان شو آشنامقعد صدق اندرآ خدمت آن ستانه کنچونک خیال خوب او خانه گرفت در دلتچون تو خیال گشتهای در دل و عقل خانه کنهست دو طشت در یکی آتش و آن دگر ز زرآتش اختیار کن دست در آن میانه کنشو چو کلیم هین نظر تا نکنی به طشت زرآتش گیر در دهان لب وطن زبانه کنحمله شیر یاسه کن کله خصم خاصه کنجرعه خون خصم را نام می مغانه کنکار تو است ساقیا دفع دوی بیا بیاده به کفم یگانهای تفرقه را یگانه کنشش جهت است این وطن قبله در او یکی مجوبی وطنی است قبله گه در عدم آشیانه کنکهنه گر است این زمان عمر ابد مجو در آنمرتع عمر خلد را خارج این زمانه کنای تو چو خوشه جان تو گندم و کاه قالبتگر نه خری چه که خوری روی به مغز و دانه کنهست زبان برون در حلقه در چه می شویدر بشکن به جان تو سوی روان روانه کن