امید مانند ستاره ای آویزان از آسمان بر فراز آنان به پرواز درآمد، آن ها باور کرده بودند؛ گمان داشتند که متعلق به یکدیگرند. آن دو دلداده برای نخستین بار بوسه های آتشین نثار هم کردند و با تلخی و رنجی جانسوز از هم جدا شدند.
رنج هر چیزی دقیقا هم سنگ ارزش آن است. این است که به گمانم انسان یک جور هایی به رنج رغبت دارد. اگر مهم نمی بود اهمیتی هم نمی داشت. اگر انسان غیر مستقیم از رنج لذت ببرد، دیگر به نظرش رنج عبث نمی آید. رنج نشان می دهد که هنوز فراموش نکرده ایم. رنج به خاطره طعم می دهد. رنج گواهی عشق است...
◾️ کم کم داریم به انتهای این سفر نزدیک می شیم. در این اپیزود به شهر سوم رسیدیم. شهر فراق و جدایی و هجران. تنها یک قسمت به پایان مجموعه "قطار" باقی مانده.
▫️این قسمت، می تونه اپیزود خیلی خوبی برای افرادی باشه که هنوز با سوگ عاطفیشون در کشمکش هستن. اگر دوست و یا عزیزی از شما درگیر دنیای تاریک و سیاه جدایی و فراقه، حتما این اپیزود رو باهاشون به اشتراک بگذارید تا شاید بتونیم مرهمی بر زخماشون باشیم و بینشی عمیق و روشن برای ادامه راه بهشون هدیه بدیم.
🔊 اپیزود بیست و چهارم، قسمت ششم مجموعه “قطار” منتشر شد.
کتاب استفاده شده در این قسمت:
عکاسی، بالون سواری، عشق و اندوه/جولین بارنز/ترجمه عماد مرتضوی
Instagram: Hermes.pod